عنوان یک پست ناشناس در ردیت که در ماه ژانویه منتشر شد این بود: "یک بار سعی کردم خودم را کر کنم". نویسندهی پست، تجربهی خود را با اختلالی به نام میسوفونیا شرح داده بود. میسوفونیا باعث میشود افراد واکنشهای عاطفی شدیدی نسبت به صداهای روزمره مانند جویدن، نوشیدن یا فینفین کردن دیگران نشان دهند. او نوشته بود: "من به صداهای کلیک (مثل صدای کلیک خودکار، ضربه زدن ناخن و غیره) و همچنین به صداهای دهان، به خصوص صدای ملچمولوچ و غذا خوردن با صدای بلند، خیلی حساس هستم." در سن ۶ یا ۷ سالگی، او آنقدر از صدای غذا خوردن مادرش اذیت میشد که سعی کرد پیچگوشتی پدرش را در گوشش فرو کند، "آنقدر عمیق که خودم را کر کنم." خوشبختانه، او موفق نشد. او نوشته بود: "میدانم، وحشتناک است، اما من در آن سن دیگر طاقتم تمام شده بود."
دانشمندان تازه در ابتدای راه درک این هستند که چه چیزی میتواند چنین واکنشهای شدیدی را نسبت به صداهای غیرتهدیدآمیز توضیح دهد. اگرچه تخمین زده میشود که میسوفونیا تا ۱۸ درصد از جمعیت را تحت تأثیر قرار میدهد (انجمن ردیت مربوط به میسوفونیا ۸۰،۰۰۰ کاربر دارد)، اما نامی برای این اختلال تا سال ۲۰۰۱ به طور رسمی ابداع نشده بود.
جوئل آی. برگر، دانشمند علوم اعصاب که در دانشگاه آیووا در مورد میسوفونیا تحقیق میکند، میگوید: "از نظر تاریخی، مردم میسوفونیا را نوعی اختلال پردازش شنوایی میدانستند، زیرا تمرکز کلی بر صدا است." اما او و دیگران معتقدند که این اختلال ممکن است بیشتر تحت تأثیر بافت اجتماعیای باشد که این صداها در آن رخ میدهند. برگر اخیراً به طور مشترک مروری بر مقالات موجود در زمینهی رفتارشناسی و تصویربرداری عصبی نوشته است که استدلال میکند میسوفونیا در واقع اختلالی در شناخت اجتماعی است، یعنی فرآیند درک، تجزیه و تحلیل و فهم رفتارها، احساسات و نیات دیگران.
به نظر میرسد صداها وقتی توسط انسانهای دیگر تولید میشوند، بیشترین آزار را ایجاد میکنند.
اینکه واکنشهای انسان به صدا میتواند تحت تأثیر درک ما از منبع آن شکل بگیرد، ایدهی جدیدی نیست. برای مثال، بیش از یک دهه پیش، محققان گزارش دادند که شرکتکنندگان سالم در مطالعهای که در معرض ضبط صداهای ناخوشایند، مانند کشیدن ناخن روی تخته سیاه، قرار گرفتند، هنگامی که به آنها گفته شد که در حال گوش دادن به یک قطعه موسیقی هستند، این صداها را کمتر آزاردهنده یافتند و پاسخ رسانایی پوست آنها که شاخصی برای برانگیختگی است، کمتر بود.
برای افراد مبتلا به میسوفونیا، صداها معمولاً وقتی توسط انسانهای دیگر تولید میشوند، بیشترین آزار را ایجاد میکنند. نویسندگان یکی از پیشچاپهایی که برگر و همکارانش بررسی کردند، دریافتند که شرکتکنندگان مبتلا به میسوفونیا، صداهای غذا خوردن انسان را آزاردهندهتر از صداهای حیوانات ارزیابی کردند. مطالعات دیگری که آنها تجزیه و تحلیل کردند نشان میدهد که شدت واکنش عاطفی فرد مبتلا بسته به رابطهاش با فردی که صدا را تولید میکند، متفاوت است.
برگر میگوید: "اغلب اعضای نزدیک خانواده هستند که شدیدترین واکنش را ایجاد میکنند. تمام این فرآیندهایی که در میسوفونیا بیشفعال میشوند، ارتباط زیادی با نحوهی ایجاد پیوندهای اجتماعی ما دارند."
مطالعات تصویربرداری عصبی نشان میدهد که توضیحی برای این اختلال ممکن است در مناطق خاصی از مغز باشد که مسئول درک صداها و همچنین درک روابط اجتماعی هستند. یک مطالعه در سال ۲۰۱۹ نشان داد که بخشهایی از قشر شنوایی که توسط صداهای محرک در افراد مبتلا به میسوفونیا فعال میشوند، همان بخشهایی هستند که در درک حرکت، زبان، چهرهها و حالات ذهنی دیگران نقش دارند: شکنج و شیار گیجگاهی فوقانی خلفی.
برگر میگوید، مطالعات تصویربرداری دیگر نشان دادهاند که صداهای محرک تمایل دارند قشر حرکتی را در افراد مبتلا به میسوفونیا فعال کنند، و اینکه مغز افراد مبتلا به این اختلال در مقایسه با افراد گروه کنترل، ارتباطات قویتری بین قشر شنوایی و قشر حرکتی دارد. این فرضیهی برگر را تأیید میکند: قشر حرکتی مسئول درک ما از حرکت فیزیکی، چه حرکت خودمان و چه حرکت دیگران است، و نقش مهمی در توانایی ما برای درک رفتارها و نیات اطرافیانمان دارد.
برگر پیشنهاد میکند که افراد مبتلا به میسوفونیا ممکن است آگاهی ناخودآگاه بالایی از حرکات دیگران داشته باشند، و این حرکات ممکن است در مغز نسبت به حرکات خودشان بیش از حد نمایش داده شوند. او میگوید، چنین عدم تطابقی میتواند باعث شود که آنها احساس فقدان کنترل عجیبی بر بدن خود داشته باشند، که میتواند باعث رنج عاطفی شود. این امر میتواند تمایل شگفتانگیزی را در میان افراد مبتلا به میسوفونیا توضیح دهد: آنها اغلب ناخودآگاه اعمال مربوط به صدای آزاردهنده را تقلید میکنند، مثلاً همزمان با فرد دیگر میجوند یا فینفین میکنند. برگر میگوید، این تقلید میتواند با کمک به آنها در بازیابی کنترل بر نمایشهای مغزی این حرکات، تا حدی تسکین ایجاد کند.
جولیا پوئریو، روانشناسی که در دانشگاه ساسکس در زمینهی ادراک حسی تحقیق میکند، میگوید: "این بررسی تا حد زیادی نظری است، اما مدلی که آنها ارائه کردهاند، نقطهی شروع بسیار خوبی برای آزمایش فرضیههای خاص است... ما به عنوان محقق، نباید به میسوفونیا صرفاً به عنوان یک اختلال حساسیت به صدا فکر کنیم."
پوئریو معتقد است که بازتعریف میسوفونیا به عنوان یک اختلال شناخت اجتماعی میتواند به دانشمندان در ابداع درمانهای جدید کمک کند. درمانهای فعلی - مانند درمان بازآموزی وزوز گوش، که در آن بیماران به طور مکرر در معرض محرکها قرار میگیرند تا پاسخ شرطیشدهی آنها کاهش یابد، همراه با داروهای مختلف ضدافسردگی و ضد اضطراب - معمولاً بافت اجتماعی را در نظر نمیگیرند.
درمان شناختی رفتاری (CBT)، یک درمان رایج برای افسردگی و اضطراب، برای میسوفونیا نیز مؤثر بوده است. این رویکرد اغلب بر بازتعریف افکار منفیای تمرکز دارد که در پاسخ به صداهای ناراحتکننده ایجاد میشوند، اما برگر پیشنهاد میکند که مداخلات CBT در آینده میتواند به بیماران بیاموزد که از نظر شناختی بافت وقوع صداها را ارزیابی مجدد کنند.
افراد مبتلا به میسوفونیا به ندرت از صداهایی که خودشان تولید میکنند ناراحت میشوند، چیزی که دیگران گاهی اوقات از آن برای بیاعتبار کردن این اختلال استفاده میکنند. کریس ادواردز، که یک سازمان حمایت از میسوفونیا به نام SoQuiet را رهبری میکند، توضیح میدهد: "من هیچ مشکلی با نشستن در آشپزخانه و خوردن سیب ندارم. اما اگر در حالی که کسی در اتاق سیب میخورد، من هم آنجا باشم، باید اتاق را ترک کنم. این اصلاً منطقی نیست."
در مورد نویسندهی پست ردیت، او گفت که علائمش زمانی که از خانهی دوران کودکیاش نقل مکان کرد و از صداهای آزاردهنده و فردی که آنها را تولید میکرد دور شد، به طور قابل توجهی کاهش یافت. او نوشت: "حالا که از آن خانه بیرون آمدهام، خیلی بهترم."
زوئی کانفی
نویسندهای در حوزه سلامت است که به بیماریهای مزمن و انسانشناسی پزشکی علاقهمند است. آثار او پیش از این در مجموعهی «جنون نهادینهشده: تعامل روانپزشکی و نهادهای اجتماعی» انتشارات Ethics Press منتشر شده است. او همچنین یک خبرنامهی ساباستک به نام «تونلهای واقعیت» مینویسد.
دیدگاه خود را بنویسید