همه ما این تجربه را داشته‌ایم. در واقع، من خودم چندین بار در روز با آن مواجه می‌شوم. سوالی پیش می‌آید و حافظه‌ام لغزش می‌کند. دهه‌ها تحصیل در غبار گران‌قیمتی ناپدید می‌شوند. می‌دانم که این را می‌دانم، یا حداقل باید بدانم.

به سراغ تلفنم می‌روم و تایپ می‌کنم:

چه کسی آن غذاخوری گوشه خیابان را در شب با آن آدم‌های تنها که داخل نشسته‌اند، نقاشی کرده است؟

اما اگر به این سادگی نبود چه؟ چه می‌شد اگر - به جای اینکه صفحه‌ام فوراً با تکثیرهای بی‌نهایت شبگردهای ادوارد هاپر شلوغ شود - مجبور می‌شدم در دوره‌ای از تفکر زندگی کنم؟ از ندانستن؟ آیا این می‌توانست جرقه‌ای از کنجکاوی ایجاد کند؟

اگر چنین بود، ممکن بود راه خود را به کتابخانه پیدا می‌کردم. و در آنجا، ممکن بود چیزهای بسیار بیشتری در مورد شبگردها و تصویر مرموز آن از تنهایی شهری می‌فهمیدم - همانطور که زمانی، به عنوان یک بچه اهل غرب میانه که آرزوی زندگی در شهر بزرگ را داشت، در قفسه‌های کتابخانه عمومی آیووا سیتی این کار را کردم. در آنجا، خیابان‌های کلان‌شهر هاپر را تا داستان‌های جان چیور و رالف الیسون دنبال کردم، شخصیت‌های آنها اغلب تحت طلسم دوک الینگتون و دیزی گیلسپی بودند، که صفحه‌های آنها را امانت گرفتم. می‌توانستم به عقب هم برگردم، مضامین شهری هاپر را تا دگا و مانه دنبال کنم - دختران خیابانی آنها با اشتیاقی که در صفحات پروست احساس می‌شد، مواجه می‌شدند.

کتابخانه‌ها ممکن است آخرین سنگر ما در برابر زوال دیجیتال زندگی و یادگیری باشند.

یا می‌توانستم به سرعت در زمان به جلو بروم و خط نفوذ هاپر را بر روی نقاش دیگری، جورج توکر، دنبال کنم، که نگاه پارانوئیدی خود را بر روی اتاق‌های انتظار و سکوهای مترو متمرکز کرد تا یک پادآرمان‌شهر مدرن بوروکراتیک را نقاشی کند. از آنجا، سفر کوتاهی تا ما زامیاتین یا ۱۹۸۴ اورول بود. در کتابخانه، با بوی ضعیف چسب صحافی، توانستم اولین برخوردهایم را با زندگی فراتر از دشت‌ها داشته باشم.

وقتی اکنون شبگردها را در گوگل جستجو می‌کنم، ویژگی جستجوی تصویر گوگل ابتدا مرا به سمت تبلیغات تکثیرهای نقاشی که توسط آمازون فروخته می‌شود، می‌برد - برخی از آنها رنگ‌پریده و کم‌رنگ، برخی دیگر با بازیگران جنگ ستارگان به جای چهره‌های ناشناس هاپر - همه آنها با قیمت حدود ۱۱.۹۵ دلار در دسترس هستند.

اینترنت، به طور کلی، اکنون یک رسانه جهانی است. در ابتدا، به ما گفته شد که حوزه دیجیتال ما را گرد هم می‌آورد تا اطلاعات را به اشتراک بگذاریم و دیدگاه‌های خود را گسترش دهیم، و اکنون، به سختی گوشه‌ای از زندگی ما وجود دارد که آن را لمس نکرده باشد. تقریباً بر هر جنبه‌ای از نحوه خواندن، یادگیری و ارتباط ما با دنیای بزرگتر حاکم است.

NIGHTHAWKS: نویسنده چارلز دیگز در مورد فرهنگ غنی که نقاشی جاودانه ادوارد هاپر را در کتابخانه احاطه کرده است، آشنا شد. او دریافت که در گوگل این نقاشی را هتک حرمت کرد. 

اما در حالی که بخش‌های کمی از جهان خارج از دسترس آن باقی مانده‌اند، اینترنت فضای کمی برای کشف باقی می‌گذارد. کنجکاوی‌های ما در محیط دیجیتال چندان برانگیخته نمی‌شوند، بلکه تأیید می‌شوند. این سیستم طوری طراحی شده است که به ما «بله» بگوید، نه اینکه ما را به چالش بکشد. با گذشت زمان، حتی سوالاتی که می‌پرسیم شروع به گرفتن کیفیت صاف و ضدعفونی‌کننده‌ای می‌کنند که برای پاداش دادن به آن طراحی شده است. دیجیتالی شدن ما را بیشتر به درون خودمان و فرقه‌های همفکر سوق داده است.

همانطور که بارها و بارها انجام داده‌اند، کتابخانه‌ها با این تغییرات تکنولوژیکی سازگار شده‌اند. اما آنها همچنین توانسته‌اند ارزش خود را به عنوان مکان‌هایی که یادگیری بین فردی و اجتماعی است، حفظ کنند. کتابخانه‌ها ممکن است آخرین سنگر ما در برابر زوال دیجیتال زندگی و یادگیری باشند.

هنگامی که جستجوی گوگل در سال ۱۹۹۸ راه‌اندازی شد، دسترسی آن چنان شگفت‌انگیز بود که بسیاری فکر می‌کردند می‌تواند پایان کتابخانه‌ها را آنطور که ما می‌شناسیم، اعلام کند. دیگر نیازی به جستجوی طاقت‌فرسا در قفسه‌های بی‌نهایت یا مرور مجلات قدیمی برای تبدیل فارنهایت به سانتیگراد یا تعیین اینکه آیا فلسفه‌های لویناس و کی‌یرکگور با هم سازگار هستند، وجود نخواهد داشت. فهمیدن اینکه چقدر طول می‌کشد تا یک مژه دوباره رشد کند، یا چگونه یک خانه سگ بسازیم، فقط به پرسیدن از نوار جستجو تبدیل می‌شود. آنچه ارائه می‌شد چیزی جز کتابخانه جهانی نبود، احیای کتابخانه اسکندریه که به عنوان مدلی از خود جهان تصور می‌شد، مجموعه‌ای بی‌نهایت در حال رشد از پاسخ به هر سوالی، که برای همه قابل دسترسی است.

اما در قلب گوگل یک معامله فاوستی وجود داشت. دسترسی به چاه بی‌انتها دانش به قیمت تبدیل شدن ما به یک نقطه داده ناشناس نازک، نظارت بر محتوای جستجوهای ما و تبدیل آن به سوخت موشک برای امپراتوری تبلیغات آنلاین گوگل، تمام می‌شد. هر چه بیشتر در فضای آنلاین بمانیم و لینک‌ها را دنبال کنیم، خرده نان‌های پولی بیشتری از خود به جای می‌گذاریم و تبلیغات به طرز عجیبی شخصی‌تر می‌شوند.

هر روز، گوگل ۸.۵ میلیارد درخواست را پردازش می‌کند، کمی بیشتر از یک درخواست برای هر فرد روی زمین. اینکه چگونه از چنین حجمی سر در می‌آورد، البته یک راز کاملاً محافظت شده است - جعبه سیاهی که شکستن آن تقریباً غیرممکن است. اما در تکرارهای اولیه آن، اصول الگوریتم گوگل چندان با رویه‌های کتابداران متفاوت نبود.

در اواخر دهه ۱۹۹۰، در دوران نوزادی وب، گوگل رقبای زیادی مانند لیکوس، یاهو و آلتاویستا داشت که جستجوهای آنها با تایپ کلمات کلیدی هدایت می‌شد. نتایج متوسط بودند. گوگل با الگوریتم PageRank خود که تعداد لینک‌های باکیفیت منتهی به هر صفحه را شمارش و فهرست‌بندی می‌کرد، از رکود عبور کرد.

علاقه‌مندان به تنیس محتوای تنیس قابل کلیک دریافت می‌کنند، دوستداران گربه محتوای گربه‌سان دریافت می‌کنند، و افراد عجیب و غریب محتوای عجیب و غریب دریافت می‌کنند.

PageRank به جای استفاده از تطابق کلمات کلیدی، فرض می‌کرد که بهترین نتایج وب‌سایت‌هایی هستند که توسط بسیاری از وب‌سایت‌های باکیفیت دیگر به آنها لینک داده شده است (کیفیت آنها نیز با تعداد صفحاتی که به آنها لینک داده شده است و غیره تعیین می‌شود). این از کتاب‌سنجی وام گرفته شده است، علمی که کتابداران برای ارزیابی نفوذ مقالات دانشگاهی بر اساس تعداد دفعاتی که توسط سایر محققان به آنها ارجاع داده می‌شود، استفاده می‌کنند. نگاه یک کتابدار کافی است تا مشخص کند که مقالاتی که یک دانشگاهی به آنها استناد می‌کند، بی‌معنی نیستند. PageRank نمی‌توانست این تمایز را قائل شود. اما عملکردهای جستجوی جدیدتری که گوگل طبق گزارش‌ها در چند سال گذشته گنجانده است، می‌توانند.

از جمله این موارد MUM (مخفف Multitask Unified Model) است، یک تغییر جستجوی یادگیری ماشینی که در سال ۲۰۲۱ معرفی شد. با کمک MUM، جستجو می‌تواند تشخیص دهد که کلمات و مفاهیم چگونه با یکدیگر مرتبط هستند و معنای ظریف و ارتباطات را در پرس‌وجوها تشخیص دهد، و همچنین رفتار جستجوی گذشته را در نظر بگیرد. در اصل، به همین دلیل است که جستجوی «افراد تنها در یک غذاخوری» من را به سمت ادوارد هاپر هدایت کرد.

با وجود همه این فناوری‌های متحول کننده، اخیراً چیزی در مورد جستجو احساس نادرستی دارد. به نظر می‌رسد میلیاردها پرس‌وجو نتایج همگن‌تر و بیشتری را برمی‌گردانند که مملو از لینک‌هایی به سایت‌های تجارت الکترونیک هستند و به متونی اولویت می‌دهند که به نظر می‌رسد توسط ربات‌ها نوشته شده‌اند. هرچه افراد بیشتری روی چیزهای مشابه کلیک می‌کنند، دایره‌ای بودن را تقویت می‌کنند.

در سال ۲۰۲۱، همان سالی که MUM برای اولین بار به نمایش درآمد، این سوال که «آیا جستجوی گوگل از نظر کیفی بدتر شده است؟» در یک رشته در Hacker News مطرح شد. یکی از مفسران با نام کاربری «vgeek» پاسخ داد: «نتایج همچنان «اصلاح» می‌شوند تا با ۸۰ درصد از پرس‌وجوهای محبوب مطابقت داشته باشند، در حالی که برای هر پرس‌وجوی فنی یا مبهم بسیار بدتر می‌شوند».

Xe Iaso، یک برنامه‌نویس و وبلاگ‌نویس فناوری از اتاوا، کانادا، که مدت‌هاست الگوریتم در حال تکامل گوگل را مشاهده کرده است، بخش عمده‌ای از این تغییر را به صنعت بهینه‌سازی موتورهای جستجو، یک شبکه جهانی از آژانس‌های مشاوره‌ای که به مشتریان خود کمک می‌کنند تا دید خود را در گوگل بهبود بخشند، نسبت می‌دهد.

Iaso می‌نویسد، زمانی بسیاری از مردم وب‌سایت‌هایی را ایجاد کردند تا دانش تخصصی خود را در مورد مثلاً تربچه به اشتراک بگذارند و «خود را به روش‌های جدید و جالب بیان کنند». اما ظهور تبلیغات آنلاین - امکان قرار دادن تبلیغات کوچک در سایت شما - انگیزه‌های سازندگان وب را تغییر داد. «اکنون، به جای اینکه فقط از فروش تربچه و لوازم جانبی مصرف تربچه پول در بیاورید، می‌توانید از طریق مشاهده وب‌سایت خود در مورد تربچه توسط مردم پول در بیاورید».

خیلی زود، پیشگویان حرفه‌ای وارد عمل شدند. آنها می‌توانستند با قیمت مناسب به شما در طراحی صفحات وبی کمک کنند که در نتایجی که گوگل در یک جستجو برمی‌گرداند، رتبه بالاتری داشته باشند. مشاوران انواع ترفندها را به شما می‌فروشند تا افراد را به سایت خود جذب کنید تا بتوانید از تبلیغات قابل کلیک درآمد کسب کنید. (شما درصدی از فروش را دریافت می‌کنید.) استراتژی‌ها شامل گنجاندن لینک‌هایی از سایت‌های دیگر و درخواست از سایت‌ها برای میزبانی لینک‌های شما می‌شود. من به عنوان ویرایشگر یک وب‌سایت، دائماً توسط بهینه‌سازان جستجو مورد هجوم قرار می‌گیرم که از من می‌خواهند لینک‌هایی به مطالب خود را در آنچه منتشر می‌کنم، جاسازی کنم. (من هرگز این کار را نمی‌کنم.) به دلیل بهینه‌سازی ماهرانه، محتوای مبهم‌تر و غیربهینه‌سازی شده در نتایج جستجو بیشتر به پایین رانده می‌شود یا به طور کلی نادیده گرفته می‌شود. Iaso به من گفت که صنعت بهینه‌سازی، وب را به یک «جعبه اسکینر غیرانسانی» تبدیل کرده است، جایی که مردم بدون فکر از یک لینک محرک به لینک دیگر کلیک می‌کنند.

GRANDEUR: برای احساس عاشقانه و الهام بخش خواندن و تحقیق، کامپیوتر را پشت سر بگذارید و وارد فضای جادویی اتاق مطالعه رز در کتابخانه عمومی نیویورک شوید. 

در مقاله‌ای در سال ۲۰۲۴، گروهی از محققان آلمانی به این نتیجه رسیدند که «سیلی از محتوای بی‌کیفیت... هر نوع اطلاعات مفیدی را در نتایج جستجو غرق می‌کند» در تمام موتورهای جستجو، نه فقط در گوگل. در طول یک سال، محققان حدود ۷۴۰۰ جستجوی بررسی محصول را وارد کردند و دریافتند که نتایجی که حاوی «لینک‌های وابسته» یا تبلیغات پولی هستند، بیشتر از بررسی‌های ارگانیک بسیار زیاد که حاوی تبلیغات نیستند، ظاهر می‌شوند. نویسندگان می‌نویسند که اولویت دادن به تبلیغات پولی نسبت به محتوای غیر وابسته، «تضاد منافع بین شرکت‌های وابسته، ارائه‌دهندگان جستجو و کاربران» ایجاد می‌کند و اعتماد کاربرانی را که به دنبال اطلاعات عینی و باکیفیت هستند، از بین می‌برد.

به طور خلاصه، هرچه محتوای وب بیشتر برای جلب کلیک‌های ما فریب داده شود، دانش بیشتر منزوی و جدا می‌شود. علاقه‌مندان به تنیس محتوای تنیس قابل کلیک دریافت می‌کنند، دوستداران گربه محتوای گربه‌سان دریافت می‌کنند، و افراد عجیب و غریب محتوای عجیب و غریب دریافت می‌کنند. تنوع کمی وجود دارد که خلاف فرض هر جستجوی داده شده باشد. فراتر رفتن از این چرخه مستلزم آن است که خود کاربران به چیز جدیدی برخورد کنند - تا از یک عاملیت فکری استفاده کنند که به نظر می‌رسد الگوریتم اغلب برای کمرنگ کردن آن طراحی شده است.

صرف نظر از اینکه محتوای قابل کلیک چگونه به من می‌رسد، متوجه می‌شوم که دسترسی فوری به بوفه‌ای پر از اطلاعات، کاری با نحوه تفکر من کرده است - و ممکن است خوب نباشد.

در یک متاآنالیز به نام «مغز آنلاین»، جوزف فیرث، محقق سلامت روان در موسسه ملی پزشکی مکمل استرالیا، و جان توروس، که بخش روانپزشکی دیجیتال را در مرکز پزشکی بث اسرائیل دیکونس هدایت می‌کند، و نویسندگان دیگر، به ما اطلاع می‌دهند که حتی «درگیری کوتاه مدت با یک محیط آنلاین بسیار پیوند خورده (یعنی خرید آنلاین به مدت ۱۵ دقیقه)» به توجه ما آسیب می‌رساند، در مقایسه با خواندن یک مجله که همان «نقص‌ها» را ایجاد نمی‌کند.

آنها می‌نویسند که دامنه توجه تکه تکه شده ما تأثیر واضحی بر نحوه عملکرد حافظه و شناخت ما دارد. هرچه بیشتر به گوگل - یا هر جای دیگری در اینترنت - مراجعه کنیم، احتمال کمتری وجود دارد که حقایقی را که می‌خواهیم بازیابی کنیم به خاطر بسپاریم. در عوض، ما فقط به یاد می‌آوریم که این حقایق را می‌توان در کجا یافت، و در نتیجه برای یادآوری اولیه بیشتر به اینترنت وابسته می‌شویم. محققان می‌نویسند که چنین فرسایش‌های ناشی از اینترنت در حافظه، اثرات بدی بر بزرگسالان جوان دارد. آنها بر رشد ناحیه‌ای از مغز که با شکل‌گیری حافظه بلندمدت مرتبط است، تأثیر می‌گذارند. حالا که فکر می‌کنم، از زمانی که شروع به جستجوی چیزها در گوگل کردم، از نظر ذهنی بی‌قرار و بی‌قرار شده‌ام.

به عنوان آن بچه در آیووا سیتی، می‌توانستم عمیقاً در کتاب‌ها غرق شوم و ساعت‌ها پشت سر هم مطالعه کنم. اما از زمانی که گوگل در اوایل ۳۰ سالگی وارد زندگی من شد، فقط وقتی سفر می‌کنم در مطالعه عمیق غرق می‌شوم. به محض اینکه به خشکی برمی‌گردم و لپ‌تاپم را باز می‌کنم، احساس می‌کنم تمرکزم شروع به پراکنده شدن می‌کند.

حتی در حالی که این مقاله را می‌نویسم، با دنبال کردن لینک به لینک، احساس می‌کنم حافظه‌ام کوچک می‌شود زیرا به ده‌ها تب در مرورگرم برون‌سپاری می‌شود، که هر کدام اطلاعات جدیدی را ارائه می‌دهند که می‌توانم در این متن جای دهم، هر کدام نوید پاداش کوچکی را می‌دهند، کلیدی که افکارم را باز می‌کند و به آنها زبان می‌دهد. و اگرچه احتمالات چنین پرسه زدن‌های دیجیتالی از نظر ریاضی بی‌نهایت است، هر تب جدید باعث می‌شود احساس انزوا، بیشتر در دریای دورتر از هدفم، و نیاز به نجات انسانی داشته باشم.

از حوا تا گوگل: کتابخانه‌ها در عصر دیجیتال

تا به حال فکر کرده‌اید حوا چه نوع سیبی خورد؟ یا چرا مشکی رنگ عزا است؟ شاید هم برایتان سوال شده باشد که سنجاق قفلی از کجا آمده یا چه زمانی صندلی اختراع شد؟  این‌ها نمونه سوالاتی هستند که از سال ۱۸۹۵، یعنی از زمان تاسیس کتابخانه عمومی نیویورک، از متصدیان بخش مرجع آن پرسیده شده‌اند - همان چیزهای جزیی که امروزه در گوگل جستجو می‌کنیم.  این سوالات و پاسخ‌هایشان در دو کتاب جمع‌آوری شده‌اند: "کتاب پاسخ‌ها" (۱۹۹۰) و "سوالات عجیب و پاسخ‌های کاربردی" (۲۰۱۹). دوازده متصدی بخش مرجع، با دقت و ذکاوت فراوان و با استناد به منابع معتبر، به این سوالات پاسخ داده‌اند.

مثلاً در سال ۱۹۴۷، یکی از مراجعه‌کنندگان پرسیده بود: "اگر یک فیل دنبالم کند چه معنایی دارد؟"  پاسخ کتابدار این بود: "ما فرض می‌کنیم این یک خواب است، و مگر اینکه شما ما را اصلاح کنید، به این فرض ادامه می‌دهیم، چون حتی نمی‌خواهیم به این فکر کنیم که دنبال شدن توسط حیوانی سی برابر اندازه خودمان با پاهایی به اندازه ۴۰ (آمریکایی) چه معنایی می‌تواند داشته باشد!"

در بیشتر قرن گذشته، سوالات مراجعه‌کنندگان شفاهی پرسیده و روی کارت‌های یادداشت دست‌نویس یا تایپی ثبت می‌شد. در سال ۱۹۶۸، یک خط تلفن از ساعت ۹ صبح تا ۶ عصر، از دوشنبه تا شنبه، به این بخش اضافه شد. شما سوالتان را می‌پرسیدید، و کتابداران از بین ۵۴ میلیون منبع کتابخانه، پاسخ را پیدا می‌کردند و معمولاً ظرف دو هفته با شما تماس می‌گرفتند.  بخش مرجع هنوز هم پابرجاست و با وجود ایمیل، روزانه حدود ۲۰۰ سوال دریافت می‌کند -  رقمی که از زمان ظهور گوگل تغییری نکرده است.  برای مقایسه، گوگل روزانه ۸.۵ میلیارد جستجو، یعنی کمی بیشتر از یک جستجو برای هر نفر روی زمین، پردازش می‌کند.

با این وجود، چرا کسی باید به کتابدار مراجعه کند وقتی می‌توان به راحتی و بدون معطلی پاسخ سوالات را در موتورهای جستجو پیدا کرد؟  پاسخ این سوال را امسال وقتی با نانسی بوروانت، رئیس منابع الکترونیکی در شعبه مید سیتی کتابخانه شهرم، نیواورلئان، آشنا شدم، پیدا کردم.

در یک صبح دل‌انگیز، نور خورشید از پنجره‌های شیشه‌ای دو طبقه ساختمان مدرن میانه قرن می‌تابید و نمایشگاهی به مناسبت ماه تاریخ سیاه‌پوستان را روشن می‌کرد. در شهری که ۶۰ درصد جمعیت آن سیاه‌پوست هستند، ورود به کتابخانه راهی برای آشنایی با دغدغه‌های جامعه‌ام بود، چیزی که اینترنت نمی‌توانست به من ارائه دهد.

در گوشه‌ای دنج بالای قفسه‌های کتاب، جایی که صدای بوروانت سکوت محترمانه کتابخانه را می‌شکست، با او به گفتگو نشستم.  بوروانت توضیح داد که اینترنت به جای اینکه جایگاه کتابخانه را به چالش بکشد، به منبع دیگری تبدیل شده است که کتابداران به مراجعه‌کنندگان کمک می‌کنند تا آن را درک و مدیریت کنند.  او گفت اینترنت برای بعضی چیزها خوب است، "اما از کجا معلوم که کلی اطلاعات بی‌ارزش دریافت نمی‌کنید؟ اطلاعات یک چیز است، و اطلاعات درست چیز دیگری."

بوروانت از من نخواست حرفش را بی‌چون و چرا قبول کنم. او توضیح داد که مقالات تحقیقاتی بسیاری توسط متخصصان علوم کتابداری در مورد مقایسه اینترنت با یک کتابدار مرجع خوب نوشته شده است.  حکم نهایی این است: اگر به دنبال اطلاعات دقیق و مبتنی بر واقعیت هستید، کتابداران هنوز هم بهترین دوستان شما هستند.

تغییر و تحول دیجیتال در سی سال گذشته، میلیون‌ها دلار هزینه تجهیزات و منابع جدید و آموزش‌های فراتر از مدرک سنتی علوم کتابداری را برای کتابخانه‌ها به همراه داشته است.  مردم نیواورلئان مشتاقانه از این پیشرفت‌ها استقبال کرده‌اند. در سال ۲۰۲۱، رای‌دهندگان محلی - که به رد تمدید مالیات معروفند - برخلاف رویه معمول، ۱۷ میلیون دلار بودجه سالانه کتابخانه را حفظ کردند.

زیرساخت‌هایی که کتابداران امروزه با آن سر و کار دارند، با زیرساخت‌هایی که باعث گسترش کتابخانه‌های عمومی در اوایل قرن بیستم شد، بسیار متفاوت است.  دیگر خبری از کاتالوگ‌های عظیم کارت‌ها که ورودی کتابخانه‌های دوران کودکی‌ام را پر کرده بودند، نیست.  جای آن‌ها را پایانه‌های باریک کامپیوتری گرفته‌اند که به سیستم‌های پیچیده مدیریت الکترونیکی کتابخانه متصل هستند. این سیستم‌ها اغلب به سیستم‌های مبتنی بر وب مانند WorldCat متصل می‌شوند که می‌توانند هر کتابی را تقریباً در هر کتابخانه‌ای در هر کجای دنیا پیدا کنند.  بخشی از وجودم برای آن تجربه ملموس گذشته - بوی مقدس کشوهای چوبی، کارت‌های رنگ‌پریده از سال‌ها کنجکاوی، و اعداد و ارقام رمزآلود سیستم رده‌بندی دیویی - احساس دلتنگی می‌کند. اما بوروانت اشاره کرد که نبود آن‌ها، جای را برای چیزهای دیگری باز کرده است: فضاهایی برای کلاس‌ها، جلسات رونمایی کتاب، کامپیوترها و آزمایشگاه‌های رسانه، اتاق‌های مطالعه، دفاتر پشتیبانی فنی، و به طور کلی، مکان‌های بیشتری برای حضور مردم.

کتابخانه اکنون به همان اندازه که در فضای فیزیکی از سیمان، فولاد، و (در مورد شعبه مید سیتی) سنگ مرمر ساخته شده، در فضای دیجیتال نیز وجود دارد.  وقتی بوروانت مجموعه‌ای از برنامه‌های رایگان تلفن همراه کتابخانه را به من نشان داد، احساس کردم که بابت هزینه‌هایی که برای iTunes، Netflix و YouTube  پرداخت کرده‌ام،  سرم کلاه رفته است! این در مورد کتاب‌های الکترونیکی و صوتی که کتابخانه حدود ۲۰۰،۰۰۰ نسخه از آن‌ها دارد نیز صدق می‌کند.  بوروانت به من اطمینان داد که وقتی کتابی را به صورت آنلاین از کتابخانه امانت می‌گیرم، انتخاب‌هایم تحت نظر نیستند. در بهترین حالت، رزرو من برای یک کتاب ممکن است همکارش، رل فرار، رئیس بخش خرید کتاب بزرگسالان، را ترغیب کند تا نسخه‌های بیشتری از آن کتاب سفارش دهد.

«اطلاعاتی وجود دارد»، کتابدار به من گفت، «و سپس اطلاعات درست وجود دارد.»

اینکه کتاب‌های الکترونیکی تنها می‌توانند توسط یک کاربر در یک زمان خوانده شوند، من را به نوعی فضای عمومی بازمی‌گرداند. این موضوع به من یادآوری می‌کند که انسانی دیگر در این شهر وجود دارد که کنجکاوی مشابهی با من دارد. ممکن است هرگز ملاقات نکنیم، اما وقتی که من در حال ثبت درخواست برای محتوای مورد علاقه‌ام هستم، به نوعی محدودیت فیزیکی را تصدیق می‌کنم—یک توافق دموکراتیک برای به اشتراک‌گذاری منبعی محدود. این تجربه‌ای دیجیتال نیست که در آن دنیا—و جستجوهایمان—به قیمت در دسترس باشد.

اما این همچنین تنشی را بین کتابخانه به عنوان یک فضای عمومی و کتابخانه به عنوان یک تأمین‌کننده ساده اطلاعات دیجیتال مانند بسیاری دیگر که از طریق نوار جستجو در دسترس هستند، ایجاد می‌کند. «کتابخانه‌ها باید تعادل بین مزایای دیجیتالی شدن و حفظ ارزش‌های سنتی کتابخانه را حفظ کنند»، بوروانت گفت. «جنبه منفی این است که ممکن است مردم در نهایت به طور کلی از آمدن به کتابخانه دست بکشند، زیرا کتابخانه‌ها به فرهنگ محور صفحه نمایش ادامه می‌دهند.»

یکی دیگر از خطرات دیجیتالی شدن این است که ممکن است برخی کاربران را در صورتی که به فناوری دسترسی نداشته باشند، پشت سر بگذارد. «به فاصله دیجیتال فراموش نکنیم، که می‌تواند فراگیری خدمات کتابخانه را محدود کرده و مانع از مشارکت کامل برخی افراد در مأموریت کتابخانه شود»، بوروانت گفت.

دیجیتالی شدن هزینه‌های بزرگی نیز دارد. ارائه کتاب‌های الکترونیکی و کتاب‌های صوتی، به گفته همکار بوروانت، فارار، بخشی از بزرگ‌ترین هزینه‌های سیستم کتابخانه‌ای را تشکیل می‌دهد. زیرا نمی‌توان آن‌ها را یک بار و برای همیشه مانند یک کتاب خرید. در عوض، کتابخانه‌ها مجبورند که به ناشران، نوعی مجوز دوره‌ای برای ارائه کتاب‌های الکترونیکی در مجموعه‌های خود بخرند. این مجوزها باید هر چند سال یک بار تمدید شوند و ارزان نیستند. به عنوان مثال، 90 نسخه کتاب الکترونیکی و کتاب صوتی از خاطرات پرفروش بریتنی اسپیرز، «زن در من»، برای کتابخانه 6000 دلار هزینه دارد تا در دسترس باشد. وقتی مجوز پس از دو سال منقضی شود، کتابخانه باید 6000 دلار دیگر بپردازد اگر فارار تصمیم بگیرد که همه 90 نسخه را در دسترس نگه دارد. در مقایسه، 30 نسخه از نسخه چاپی تنها 600 دلار برای کتابخانه هزینه دارد.

«ده سال پیش، صرف 1000 دلار برای یک کتاب به این معنی بود که آن کتاب باید یکی از بزرگ‌ترین کتاب‌های سال باشد»، فارار گفت. «اکنون چندین کتاب الکترونیکی هر سال وجود دارد که ما هزاران دلار برای هر یک هزینه می‌کنیم.» این تصادفی نیست که بخش عمده‌ای از مجموعه کتابخانه نیواورلئان هنوز در حدود یک میلیون منبع چاپی که در اختیار دارد، مستقر است. این مجموعه کتاب‌های چاپی و فیزیکی، برای من، هنوز جاذبه کتابخانه محلی را حفظ می‌کند.

علاوه بر این، هنوز هیچ چیز شبیه به آن فضای بین پرسش و پاسخ وجود ندارد، آن دوره تفکر اجباری بین سؤال و پاسخ. عبور از این فضا به من اجازه می‌دهد تا یک سفر فیزیکی به جامعه‌ام داشته باشم، که هر جا که باشم، همیشه قدرت شگفت‌زده کردن من را دارد.

یک شنبه بعدازظهر اخیر، به کتابخانه عمومی نیواورلئان، شعبه اصلی آن که شبیه یک آکواریوم بزرگ از میانه قرن است، سر زدم تا رمان «قطب» جی.ام. کورتزیه—نویسنده نوبل آفریقای جنوبی که قبلاً از وجودش بی‌خبر بودم—را برگردانم. و همان‌طور که معمولاً در آخر هفته‌هاست، کتابخانه مدل شهری زنده و یکپارچه‌ای بود که نیواورلئان آرزو دارد باشد.

هیچ‌یک از تقسیمات قبیله‌ای خودتقویت‌کننده‌ای که اینترنت به نظر می‌رسد به ما تحمیل می‌کند، قابل مشاهده نبود. مادران جوان با ظاهری مرفه کالسکه‌های خود را در جلوی یک پایانه کاتالوگ پارک کردند در حالی که دو مرد ژولیده در حال بازی شطرنج در یک میز بودند. در آزمایشگاه رسانه، گروهی از پسران دبیرستانی با کاپشن‌های پفی و کفش‌های ورزشی در حال ضبط یک ویدیو رپ DIY بودند، در حالی که مردی میان‌سال با کلاهی ماهیگیری و چکمه‌های گلی از میز امانت درباره سمینار پیشروی شجره‌نامه‌ای که کتابخانه برگزار می‌کند، سؤال می‌کرد. سایر کاربران در صندلی‌های راحتی اطراف آتریوم وسیع مشغول انجام کارهای مختلف و لذت بردن از فضای جمعی بودند. مردان مسن روزنامه می‌خواندند، دانش‌آموزان برای امتحانات آماده می‌شدند، و دختری به مادرش یاد می‌داد چگونه مالیات‌هایش را آنلاین ثبت کند. در این شنبه بعدازظهر، آن‌ها به عنوان یک ملت واحد در اینجا بودند، هر یک با جستجوی خاص خود.

اگر آن‌ها فقط گوگل کرده بودند، چه چیزی ممکن بود از دست برود؟