سال ۲۰۰۵ در درک رابطه بین جنگ و سلامت روان اهمیت ویژهای دارد. این سال سیامین سالگرد پایان جنگ ویتنام و آغاز جنگ لبنان است. هر روز رسانهها از وضعیت جنگی ادامهدار در عراق خبر میدهند. برخی از نقلقولهای اخیر رسانهای تأثیر جنگ بر سلامت روان را بازتاب میدهند: «ما در وضعیتی از ترس دائمی زندگی میکنیم» (در عراق)؛ «جنگ سلامت روان مردم عراق را تحلیل برده است»؛ «ضربه روانی جنگ، نشانهای جسمی بر جای گذاشته است»؛ «جنگ جهنم است... اثری دارد که هرگز التیام نمییابد»؛ «جنگ وحشتناک است و فراتر از درک و تجربه اکثر مردم است»؛ «نسلی شکل گرفته که تنها جنگ را میشناسد».
جنگها از چند جهت در تاریخ روانپزشکی نقش مهمی ایفا کردهاند. تأثیر روانی جنگهای جهانی اول و دوم به شکل «شوک جنگی» (shell shock)، مؤثر بودن مداخلات روانشناختی در نیمه اول قرن بیستم را اثبات کرد. شناسایی بخشی از جمعیت که مناسب خدمت نظامی نبودند در جنگ جهانی دوم منجر به تأسیس مؤسسه ملی سلامت روان آمریکا شد. تفاوتهای بروز علائم روانشناختی میان افسران و سربازان، درک واکنشهای روانپزشکی نسبت به استرس را گسترش داد.
در سال گذشته، کتابها و گزارشهای زیادی درباره تأثیر جنگ بر سلامت روان منتشر شدهاند. از جمله کتاب «فاجعهها و سلامت روان» از انجمن جهانی روانپزشکی (WPA)، گزارش بانک جهانی «سلامت روان و درگیریها»، کتاب سازمان ملل «مداخلات روانی در جنگ و صلح»، گزارش یونیسف «وضعیت کودکان جهان - کودکی در معرض تهدید»، و فصل «جنگ و سلامت روان در آفریقا» در کتاب «روانپزشکی بالینی در آفریقای سیاه» هستند.
با اینکه از زمان جنگ جهانی دوم، جنگ جهانی جدیدی روی نداده، اما در ۶۰ سال گذشته جنگها و درگیریهای متعددی در جهان رخ دادهاند. به عنوان نمونه، در ۲۲ کشور منطقه مدیترانه شرقی سازمان جهانی بهداشت، بیش از ۸۰٪ جمعیت یا درگیر جنگ بودهاند یا تجربه جنگ را در ۲۵ سال اخیر داشتهاند.
جنگ تأثیر ویرانگری بر سلامت و رفاه ملتها دارد. مطالعات نشان دادهاند که جنگها موجب مرگ و ناتوانی بیشتری از بیماریهای اصلی میشوند. جنگ، جوامع و خانوادهها را از هم میپاشد و اغلب توسعه اجتماعی و اقتصادی کشورها را مختل میکند. تأثیرات جنگ شامل آسیبهای بلندمدت جسمی و روانی به کودکان و بزرگسالان، کاهش سرمایه انسانی و مادی است. مرگ تنها نوک کوه یخ است؛ فقر مزمن، سوءتغذیه، معلولیت، فروپاشی اجتماعی-اقتصادی و بیماریهای رواناجتماعی نیز از نتایج دیگر آن است.
سازمان جهانی بهداشت در قطعنامه سال ۲۰۰۵ از کشورهای عضو خواست «اقدامات خود را برای محافظت از کودکان در برابر درگیریهای مسلحانه تقویت کنند» و در قطعنامه هیئت اجرایی ژانویه همان سال، خواسته شد که «از برنامههای ترمیم آسیبهای روانی جنگ، درگیری و بلایای طبیعی حمایت شود».
طبق برآورد WHO، در شرایط درگیری مسلحانه، «۱۰٪ از افرادی که رویدادهای آسیبزا را تجربه میکنند دچار اختلالات شدید روانی خواهند شد و ۱۰٪ دیگر رفتارهایی خواهند داشت که عملکردشان را مختل میکند». شایعترین اختلالات: افسردگی، اضطراب و مشکلات روانتنی مانند بیخوابی، درد پشت یا شکم هستند.
بررسی کشورهای جنگزده
افغانستان
بیش از دو دهه درگیری باعث رنج گسترده انسانی و جابجایی جمعیت در افغانستان شده است. دو مطالعه در این کشور از نظر گستردگی و یافتهها اهمیت ویژهای دارند.
مطالعه اول یک بررسی ملی چندمرحلهای خوشهای مبتنی بر جامعه با نمونهگیری از ۷۹۹ بزرگسال بالای ۱۵ سال بود. ۶۲ درصد پاسخدهندگان گزارش دادند که در ده سال گذشته حداقل چهار رویداد تروماتیک را تجربه کردهاند. علائم افسردگی در ۶۷.۷٪، اضطراب در ۷۲.۲٪ و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) در ۴۲٪ مشاهده شد. وضعیت سلامت روانی زنان و افراد معلول ضعیفتر بود و رابطه معنیداری بین سلامت روان و رویدادهای تروماتیک وجود داشت. راهکارهای مقابلهای شامل فعالیتهای مذهبی و معنوی بود.
مطالعه دوم (۱۱) که بهصورت مقطعی و چندخوشهای در استان ننگرهار انجام شد، با نمونهای ۱۰۱۱ نفری بالای ۱۵ سال، به بررسی شیوع علائم روانپزشکی، منابع حمایت عاطفی و عوامل خطر پرداخت و پوشش نیازهای اساسی را ارزیابی کرد. نزدیک به نیمی از جمعیت تجربه رویدادهای تروماتیک داشتند. علائم افسردگی در ۳۸.۵٪، اضطراب در ۵۱.۸٪ و PTSD در ۲۰.۴٪ مشاهده شد. شدت علائم با افزایش تعداد رویدادهای تروماتیک بیشتر بود و زنان بیشتر از مردان دچار این علائم بودند. منابع اصلی حمایت عاطفی دین و خانواده بودند.
بالکان
درگیریهای بالکان احتمالاً از پرمطالعهترین بحرانهای سالهای اخیر هستند (۱۲-۱۴). سلامت روان بازماندگان دو طرف مورد بررسی قرار گرفته است .
مطالعهای اولیه در میان پناهندگان بوسنیایی ارتباطی بین اختلالات روانپزشکی (افسردگی و PTSD) و ناتوانی نشان داد. پیگیری سهساله همین گروه نشان داد که بازماندگان بوسنیایی که در منطقه باقی ماندند، پس از ارزیابی اولیه همچنان اختلالات روانپزشکی و ناتوانی داشتند .
یک مطالعه مقطعی خوشهای روی آلبانیاییهای کوزوو بالای ۱۵ سال نشان داد که ۱۷.۱٪ (با فاصله اطمینان ۱۳.۲٪ تا ۲۱.۰٪) علائم PTSD را گزارش کردند . سلامت روان و عملکرد اجتماعی با افزایش تعداد رویدادهای تروماتیک در افراد بالای ۶۵ سال و کسانی که بیماری روانی یا مزمن داشتند، کاهش معناداری داشت. افراد داخلی آواره در معرض ریسک بالای بیماری روانی بودند. ۸۹٪ مردان و ۹۰٪ زنان احساس نفرت قوی نسبت به صربها داشتند که ۴۴٪ مردان و ۳۳٪ زنان گفتهاند که ممکن است بر اساس این احساسات عمل کنند.
در مطالعهای درباره سلامت روان و وضعیت تغذیه اقلیت صربی در کوزوو، نمرات پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ)-۲۸ در زیرمجموعههای اختلال عملکرد اجتماعی و افسردگی شدید بالا بود، بهویژه در زنان و کسانی که تنها یا در خانوادههای کوچک زندگی میکردند . همچنین در نمونهای جامعهای از ۲۷۹۶ کودک ۹ تا ۱۴ سال، سطح بالایی از علائم پس از سانحه و غم گزارش شد . دختران بیشتر از پسران دچار ناراحتی بودند.
کامبوج
کامبوج سابقه طولانی خشونت دارد که جنگ داخلی دهه ۶۰ و سپس حکومت «خمرهای سرخ» که بافت اجتماعی جامعه را نابود کرد، برجستهترین آنهاست. مطالعات نشان دادهاند که پناهندگان حتی پس از ۱۰ سال سطح بالایی از علائم روانپزشکی داشتند .
یک بررسی خانوار از ۹۹۳ بزرگسال در کمپ بزرگترین پناهندگان کامبوج در مرز تایلند و کامبوج نشان داد که بیش از ۸۰٪ احساس افسردگی و شکایات جسمی داشتند، اگرچه خدمات پزشکی خوب در دسترس بود. حدود ۵۵٪ و ۱۵٪ از آنها بهترتیب نمراتی داشتند که با معیارهای غربی برای افسردگی و PTSD همخوانی داشت. با وجود سطح بالای تروما و علائم، عملکرد اجتماعی و کاری اکثر پاسخدهندگان حفظ شده بود. تروماهای تجمعی تا ده سال پس از وقایع اصلی همچنان بر علائم روانپزشکی تأثیر داشت. این مطالعه همچنین اعتبار تشخیصی معیارهای PTSD را تأیید کرد، البته به جز اجتناب. افزودن علائم تجزیهای حساسیت فرهنگی PTSD را افزایش داد. سابقه روانپزشکی و بیماری جسمی فعلی از عوامل خطر PTSD بودند.
تغییرات ساختاری در جامعه منجر به فروپاشی شبکههای حمایتی مانند رئیس روستا و بزرگان آن شده است، بهویژه برای زنان. شفادهندگان سنتی (راهبان، میانجیها، ماماهای سنتی) که در گذشته نقش مهمی در سلامت روان جامعه داشتند، پس از درگیری جایگاه خود را از دست دادهاند.
بیست و هفت جوان کامبوجی که در سنین ۸ تا ۱۲ سالگی آسیب روانی شدید دیده بودند، سه سال پس از ارزیابی اولیه مورد پیگیری قرار گرفتند. مصاحبه ساختاریافته و مقیاسهای خوداظهاری نشان داد که PTSD هنوز در ۴۸٪ و افسردگی در ۴۱٪ از آنها باقی مانده بود.
چچن
نقض حقوق بشر در میان مردم چچن بهخوبی مستند شده است. گزارشی درباره تعداد کمی از پناهندگان چچنی در بریتانیا به شواهد مربوط به سوءاستفادهها و پیامدهای روانی آن افزود. مسائل روانی-اجتماعی در یک بررسی انجامشده در محلهای اسکان آوارگان (۲۵۶ نفر) بررسی شد (۳۰،۳۱). دو سوم پاسخدهندگان معتقد بودند درگیری باعث اختلال روانی یا احساس ناراحتی شده است. تقریباً همه پاسخدهندگان گفتند که اعضای خانوادهشان در مقابله با این احساسات دچار مشکل هستند. راهکارهای مقابلهای شامل دعا، صحبت کردن، مشغول بودن و درخواست حمایت خانواده بود.
عراق
عراق در طول تاریخ جنگهای متعددی داشته است: کودتاهای دهه ۶۰، جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸)، کمپین ضدکردی «الانفال» (۱۹۸۶-۱۹۸۹)، حمله عراق به کویت و جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) و درگیریهای از سال ۲۰۰۳ به بعد. تحریمهای اقتصادی تحمیلی سازمان ملل پس از جنگ خلیج فارس تأثیر عمیقی بر سلامت مردم عراق گذاشته است. نقض حقوق بشر نیز ثبت شده است .
مطالعات کمی درباره تأثیر این درگیریها بر سلامت روان وجود دارد. مطالعهای روی ۴۵ خانواده کردی در دو کمپ نشان داد که PTSD در ۸۷٪ کودکان و ۶۰٪ مراقبان آنها وجود داشت. مطالعهای روی ۸۴ پناهنده مرد عراقی نشان داد که حمایت اجتماعی ضعیف پیشبینیکننده قویتری برای افسردگی نسبت به عوامل تروما است. در سه سال آخر اشغال، گزارشهای خبری زیادی درباره سلامت روان مردم منتشر شده اما مطالعه نظاممندی انجام نشده است.
اسرائیل
اسرائیل بیش از چهار دهه در وضعیت درگیری بوده است. مطالعات گسترده و نظاممندی در گروههای مختلف جمعیتی انجام شده است. مطالعهای اخیر نشان داد ۷۶.۷٪ افرادی که در معرض تروماهای مرتبط با جنگ بودند، حداقل یک علامت استرس پس از سانحه داشتند و ۹.۴٪ معیارهای اختلال استرس حاد را داشتند. رایجترین راههای مقابله، جستجوی فعال اطلاعات درباره عزیزان و حمایت اجتماعی بود. مطالعهای دیگر گزارش داد که بیست سال پس از جنگ لبنان، واکنش اولیه به استرس نبرد، بیماریهای مزمن مرتبط با PTSD و علائم جسمی با رفتارهای پرخطر ارتباط داشتند.
لبنان
لبنان در فاصله سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ گرفتار جنگ داخلی شد و همچنین در سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۸۲ با حمله اسرائیل مواجه بود. تأثیر این درگیریها بر سلامت روان بهطور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است.
در یک مطالعه با نمونهگیری تصادفی، ۶۵۸ نفر بین سنین ۱۸ تا ۶۵ سال از چهار منطقه درگیر جنگ در لبنان انتخاب شدند. شیوع افسردگی عمده بر اساس معیارهای DSM-III-R بین جوامع مختلف از ۱۶.۳٪ تا ۴۱.۹٪ متغیر بود. مواجهه با جنگ و سابقهی افسردگی عمده، اصلیترین عوامل پیشبینیکننده افسردگی فعلی بودند.
در مطالعهای دیگر در بیروت، رابطه بین ناراحتی روانی مادران و سلامت روانی فرزندان بررسی شد. مشخص شد که برداشت مادران از تأثیر منفی رویدادهای جنگی با افزایش علائم افسردگی در آنها مرتبط است. همچنین، سطح افسردگی در مادر، قویترین عامل پیشبینیکننده مشکلات روانی گزارششده در کودک بود. در مطالعهای روی ۲۲۴ کودک لبنانی (۱۰ تا ۱۶ سال)، مشخص شد که هرچه تجربههای تروماتیک جنگی بیشتر باشد، شدت علائم PTSD نیز بیشتر است و نوع آسیبهای جنگی، نوع علائم روانی را تحت تأثیر قرار میدهد.
در یک مطالعه مقطعی روی ۱۱۸ نفر از گروگانهای جنگ در لبنان، ۴۲.۱٪ از شرکتکنندگان دچار ناراحتی روانی بودند، در حالی که این میزان در گروه کنترل ۲۷.۸٪ بود. تحصیلات بالاتر و افزایش مذهبیشدن بعد از آزادی، از عوامل پیشبینیکننده اختلال روانی بودند.
فلسطین
در دههی گذشته، مطالعات زیادی از سطوح بالای مشکلات روانی-اجتماعی در میان کودکان، نوجوانان، زنان، پناهندگان و زندانیان فلسطینی خبر دادهاند.
در مطالعهای توسط برنامه سلامت روان جامعه غزه روی کودکان ۱۰ تا ۱۹ سال، مشخص شد که:
- ۳۲.۷٪ علائم PTSD شدید داشتند و نیازمند مداخله روانی بودند،
- ۴۹.۲٪ علائم متوسط،
- ۱۵.۶٪ علائم خفیف،
- و تنها ۲.۵٪ بدون علامت بودند.
پسران (۵۸٪) بیشتر از دختران (۴۲٪) دچار علائم شدند، و کودکان ساکن در کمپها (۸۴.۱٪) بیشتر از کودکان شهرنشین (۱۵.۸٪) آسیب دیدند.
مطالعهای درباره برداشت والدین فلسطینی از شرایط زندگیشان در جریان انتفاضه دوم نشان داد:
- ۴۶٪ از والدین گزارش کردند که کودکانشان رفتار پرخاشگرانه دارند،
- ۳۸٪ افت تحصیلی مشاهده کرده بودند،
- ۲۷٪ از شبادراری و
- ۳۹٪ از کابوس شبانه در کودکان خبر دادند.
کودکان پناهنده (۵۳٪) رفتار پرخاشگرانهتری نسبت به کودکان غیرپناهنده (۴۱٪) داشتند. شلیک گلوله (۳۸٪)، خشونت تلویزیونی (۳۴٪)، حبس در خانه (۷٪) و بازداشت و ضرب و شتم بستگان (۱۱٪) از عوامل اصلی تلقی میشدند. ۷۰٪ از والدین اعلام کردند که هیچ نوع حمایت روانی برای فرزندان خود دریافت نکردهاند.
در یک مجموعه مطالعاتی ۱۰ ساله در مرکز سلامت روان جامعه غزه، رایجترین تجربههای تروماتیک برای کودکان شامل دیدن تشییع جنازه (۹۵٪)، مشاهده تیراندازی (۸۳٪)، دیدن افراد مجروح یا کشته (۶۷٪)، و مجروح یا کشته شدن یکی از اعضای خانواده (۶۲٪) بود. در مناطق بمبارانشده، ۵۴٪ از کودکان دچار PTSD شدید، ۳۳.۵٪ متوسط و ۱۱٪ خفیف یا مشکوک بودند. دختران نسبت به پسران آسیبپذیرتر بودند.
رواندا
مسائل سلامت جسمی و روانی بازماندگان نسلکشی رواندا بهخوبی مستند شده است. در یک مطالعه میدانی تازه با بررسی ۲۰۹۱ نفر، ۲۴.۸٪ واجد معیارهای PTSD بودند. به ازای هر تجربه تروماتیک اضافی، احتمال ابتلا به PTSD بهطور معناداری افزایش مییافت (نسبت شانس تعدیلشده: ۱.۴۳). افرادی که دچار PTSD بودند، کمتر نگرش مثبتی به روند دادگاههای ملی داشتند؛ این نشان میدهد که تأثیرات تروما باید در مسیر آشتی ملی در نظر گرفته شود.
اگرچه در مورد وضعیت سلامت عمومی صدها هزار پناهندهای که تنها در پنج روز از پایتخت کیگالی به گومای زئیر گریختند گزارشهایی وجود دارد، اما جنبههای روانی این موضوع هنوز بهخوبی بررسی نشدهاند.
سریلانکا
درگیری میان اکثریت سینهالی و اقلیت تامیلی در سریلانکا تقریباً سه دهه ادامه داشت. یکی از نخستین مطالعات درباره تأثیر روانی جنگ بر غیرنظامیان، یک بررسی همهگیرشناسی بود که نشان داد تنها ۶٪ از مردم هیچ استرسی ناشی از جنگ را تجربه نکرده بودند. پیامدهای روانی در ۶۴٪ از جمعیت دیده شد، از جمله:
- جسمیسازی (۴۱٪)،
- PTSD (۲۷٪)،
- اختلال اضطرابی (۲۶٪)،
- افسردگی شدید (۲۵٪)،
- سوءمصرف الکل و مواد (۱۵٪)،
- ناتوانی عملکردی (۱۸٪).
فروپاشی ساختار اجتماعی تامیلها، باعث شد زنان مسئولیتهای بیشتری بپذیرند و در نتیجه آسیبپذیرتر شوند. کودکان و نوجوانان نیز میزان بالایی از اختلالات روانی داشتند.
سومالی
مطالعهای روی سربازان پیشین سومالی، نشاندهنده شیوع بالای اختلالات روانی و مصرف زیاد گیاه مخدر «قات» بود. مطالعهای از سوی یونیسف نیز تأثیرات روانی جنگهای طولانیمدت را در میان درصد بالایی از کودکان (در نمونهای شامل ۱۰ هزار نفر) تأیید کرد. خدمات سلامت روانی در کشور تقریباً کاملاً از هم پاشیده است.
اوگاندا
پناهندگان سودانی در دو موج بزرگ (در سالهای ۱۹۸۸ و ۱۹۹۴) به شمال اوگاندا پناه آوردند. علائم PTSD و افسردگی بهشدت در میان کودکان سودانی ساکن در کمپها شایع بود. میزان اختلالات روانی در میان پناهندگان بیشتر از جمعیت عمومی بود و مشاهده شد که با افزایش سالهای تبعید، استرسهای تجمعی نیز افزایش یافته است. حتی ۵ تا ۱۵ سال بعد، آثار درازمدت تبعید باقی مانده و افزایش نرخ خودکشی و سوءمصرف الکل گزارش شده بود.
عوامل خطر
از بررسی حجم وسیعی از مطالعات، میتوان برخی عوامل خطر کلی و ارتباطات مهم را استخراج کرد.
زنان در برابر پیامدهای روانی جنگ آسیبپذیری بیشتری دارند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد اضطراب و ناراحتی مادران و فرزندان در شرایط جنگی رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند. امروزه مشخص شده است که افسردگی مادران در دوران پیش از زایمان و پس از آن، پیشبینیکننده رشد ضعیفتر در نمونههای جمعیتی نوزادان است. حمایت اجتماعی و حضور ماماهای سنتی نقش بسیار مهمی در ارتقاء سلامت روانی-اجتماعی مادران در مناطق متاثر از جنگ دارند. ارتباط بین خشونت مبتنی بر جنسیت و اختلالات روانی رایج به خوبی شناخته شده است. با وجود آسیبپذیری، تابآوری زنان در برابر فشارها و نقش آن در حفظ خانوادههایشان مورد توجه و تحسین قرار گرفته است.
شواهد مستمر نشان میدهد که کودکان نرخ بالاتری از مشکلات روانشناختی مرتبط با تروما را تجربه میکنند. تأثیرگذارترین گزارشها مربوط به فلسطین است. در میان گروههای سنی مختلف، نوجوانان آسیبپذیرترین گروه هستند.
رابطه مستقیم و قوی بین میزان تروما و شدت مشکلات روانی در بسیاری از مطالعات ثابت شده است. هرچه میزان مواجهه با تروما - چه جسمی و چه روانی - بیشتر باشد، علائم نیز شدیدتر است.
رویدادهای زندگی پس از آن و ارتباط آنها با بروز مشکلات روانپزشکی اهمیت زیادی برای توانبخشی سریع و کامل دارند، که به عنوان راهکاری برای کاهش عوارض ناشی از شرایط جنگی مطرح میشود.
مطالعات به طور مکرر ارزش حمایتهای جسمی و روانی را در کاهش اثرات تروماهای مرتبط با جنگ نشان میدهند و همچنین نقش دین و سنتهای فرهنگی را به عنوان راهکارهای مقابله با شرایط درگیری تأیید میکنند.
نتیجهگیری
مطالعات موجود بهطور گستردهای وقوع انواع متنوعی از علائم و سندرمهای روانی در جمعیتهای گرفتار در شرایط جنگ و درگیری را مستند کردهاند. با این حال، پژوهشها همچنین شواهدی از تابآوری بیش از نیمی از جمعیت در برابر شدیدترین تروماهای جنگی ارائه میدهند. بدون شک، جمعیتهای درگیر جنگ و درگیری باید به عنوان بخشی از فرایندهای کلی امدادرسانی، توانبخشی و بازسازی، مراقبتهای سلامت روان دریافت کنند. همانطور که در نیمه اول قرن بیستم جنگ، جهش بزرگی در مفاهیم سلامت روان ایجاد کرد، مطالعه پیامدهای روانی جنگهای قرن حاضر نیز میتواند به درکهای نوین و راهکارهای تازهای برای مشکلات سلامت روان جمعیتهای عمومی کمک کند.
از گستردگی ادبیات موجود پیرامون شیوع و الگوی تأثیرات سلامت روان ناشی از جنگ و شرایط درگیری، چند پرسش مهم مطرح شده است: آیا اثرات روانی و نحوه بروز آنها جهانی و یکسان است؟ تعریف موردی که نیاز به مداخله دارد چیست؟ چگونه باید اثرات روانی اندازهگیری شوند؟ روند بلندمدت علائم و سندرمهای مرتبط با استرس چگونه است؟ پاسخ به همه این پرسشها نیازمند تحقیقات آینده است.
شایان ذکر است که سازمان جهانی بهداشت و برخی نهادهای وابسته به سازمان ملل اخیراً گروه کاری ویژهای برای توسعه «حمایتهای سلامت روان و رواناجتماعی در شرایط اضطراری» تشکیل دادهاند که انتظار میرود فعالیت خود را ظرف یک سال به پایان برساند.
دیدگاه خود را بنویسید