موعد تحویل کاری فرارسیده و یکی از اعضای تیم شما پیشرفت زیادی در کار که به او محول شده است، و از قضا کارم مهمی هم بوده، نداشته است. احساس می‌کنید بایدبه سراغ کسان که کارشان تمام نشده بروید و اصرار کنید که فوراً تلاش متمرکزی را آغاز کنند: «همین الان این کار را انجام دهید!». وسوسۀ سهمگینی در وجودتان هست که سختگیر و کنترل‌گر باشید  و در صورت لزوم آنها را در دید خود نگه دارید تا زمانی که کار تمام شود.

اما یک مشکل بزرگ وجود دارد. خواسته‌های اجباری شما به احتمال زیاد توانایی همکارتان در ارائۀ عملکرد درست را تضعیف می ‌ند. آنها احساس آشفتگی و آزاردیدگی می‌کنند؛ نمی‌توانند سطوح لازم از توجه و انرژی را به خود جلب کنند. آنها به‌طور قابل‌توجهی در کار خود اشتباه خواهند کرد، آنها عصبانی خواهند شد و شما را به‌عنوان فردی ظالم می‌بینند که باید مورد نفرت قرار بگیرید و نه همچون عضوی از تیم که باید به او کمک کرد.

هر چه کار بیشتر مستلزم استفاده از ذهن باشد، وضعیت تلخ‌تر می‌شود. ممکن است (در حد تئوری) کسی را وادار به کندن سنگ یا خرد کردن درختان با تبر و داس کنید. افرادی که برده‌فروشی‌ها را اداره می کردند نیازی به نگرانی در مورد روحیه تیم خود نداشتند. برای هزاران سال، تنها ابزار مدیریت، شلاق بود. اما امروزه نمی‌توان انگیزه کارمند ناراضی برای شناسایی یک اشتباه و ناهماهنگی در حساب‌های پایان سال یا ارائه یک شعار تبلیغاتی طنین‌انداز یا اصلاح ظریفی در طرح لباس را نادیده گرفت. هر چه فردی بیشتر احساس نگرانی، ستم یا اضطراب کند، احتمال کمتری وجود دارد که عناصر خلاق و ظریف ذهن او به عمل ترغیب شوند. شما ممکن است از نظر تئوری بتوانید آنها را در انجام کار شکست دهید و متقاعدشان کنید که کاری را انجام دهند، اما این کاری نخواهد بود که همواره بخواهید انجام دهید.

«خیلی متاسفم که با شما تماس گرفتم؛ می دانم که باید به‌شدت آزاردهنده و غیرمنطقی برخورد کنم. با این حال نمی‌دانم که قرار است پروژه را چطور پیش ببرید. کار شما بسیار ارزشمند است، شاید بیشتر از آن چیزی که بتوانید تصور کنید به شما نیاز داریم. ممکن است من بیهوده نگران باشم و شاید شما سررشتۀ همه کارها را در دست داشته باشید، اما اگر مطمئن هستید که می‌توانید (در حالت ایده‌آل و به راحتی!) کار راه به موقع و سر موعد برسانید، من احساس راحتی بسیار بیشتری خواهم کرد. نیازی به گفتن نیست که من بسیار سپاسگزارم و عمیقاً مشتاقانه منتظر شنیدن نظرات شما در هر زمان ممکن که احساس نیاز می‌کنید و برایتان ممکن است».

استراتژی و واژگان از جایی سرچشمه می‌گیرد که به نظر می‌رسد مستقیماً هیچ ارتباطی با دفتر کاری مدرن ندارد: دیپلماسی بین‌الملل. دیپلماسی به‌عنوان جایگزین ضروری برای ویرانی‌های جنگ ظاهر شد. اگر بتوانید به‌جای اصرار، تسکین و تشویق را به کار بگیرید، ممکن است از وضعیتی که شهرها و اجساد محاصره شده در میدان جنگ را ببینید اجتناب کنید. دیپلماسی به کلماتی مانند «احتمالا»، «شاید» و «ممکن است» روی آورد تا فضایی برای رضایت آزاد (و نه اجباری) طرف مقابل ایجاد کند. دیپلماسی به‌جای انتقاد و پیشنهاد به‌جای تقاضای پراکنده، از تمجید استفاده کرد. این نتیجه ترس یا ضعف نبود، بلکه نتیجه یک درس بود که به دردناکی آموخته شده بود، اینکه ممکن است بیان مستقیم نیت عادلانه و درست، به‌طور کامل به نتایج مطلوب نرسد.

در هنگام هراس، ما تمایل داریم سختگیر شویم و آنچه را از درون می‌دانیم فراموش کنیم. ما خودمان به بدرفتاری واکنش خوبی نشان نمی‌دهیم. در عوض، این احساس دوست داشتن، ارزش نهادن، قدردانی و دوست داشتن ما است که بهترین ظرفیت‌های شناختی ما را به نمایش می‌گذارد و انگیزه ما را می‌سازد؛ زمانی که ما به اندازه کافی احساس امنیت می‌کنیم تا بتوانیم یک خط فکری امیدوارکننده اما دشوار را کشف کنیم. ما احساس می‌کنیم که تشویق می‌شویم تا بهترین کاری را که می‌توانیم انجام دهیم. هر چه پیشتر می‌رود ما پرتخیل‌تر، بادرک‌تر و پرانرژی‌تر می‌شویم.

ما در هنگام انجام کار با یک ویژگی بزرگ – و به‌طرز دیوانه‌کننده‌ای مهم – در شرایط انسانی مواجه می‌شویم؛ اینکه درستی و مشروعیت یک پیام، کسی را که مخاطب پیام است فوراً به انجام کار معقول یا درست وادار نمی‌کند. تخریب کنایه‌آمیز معمولاً تنها کسانی را که به چیزی اعتقاد دارند، در اعتقادشات ثابت‌قدم‌تر می‌کند. ثابت کردن چیزی به وسیله حقایق و منطق به یک فرد که احمق است، معمولاً کاری نمی‌کند که او معقول و عاقل شود. اگر به فرزندتان اصرار منید مقداری کاهو بخورد زیرا «متخصصان تغذیه ثابت کرده‌اند که به گردش خون قلبی عروقی کمک می‌کند و اگر این کار را نکنید هیچ وقت فرصت بازی کردن با کامپیوتر نخواهید داشت»، مطمئناً در تمام عمر نسبت به سبزی‌ها بیزار خواهد شد. اگر معلم آشکارا از اینکه دانش‌آموزی چیزی را درک نمی‌کند وحشت کند، شانس او برای رفع خطا به‌شدت کاهش می‌یابد. زمانی که فعالان محیط زیست به ما احساس ناامیدی، گناه و بیزاری می‌دهند، ما تمایل داریم روی‌گردان شویم و وانمود کنیم که مشکلی سیارۀ ما را تهدید نمی‌کند.

لازم نیست که من نگران باشم، می دانم شما کارهای شگفت‌انگیزی در این شرکت انجام می‌دهید. اما اگر ممکن است به من اطلاع دهید که آیا پروژه همانطور که باید پیشرفت می‌کند یا خیر، در این صورت می‌توانید ترس‌های من را کاملاً از بین ببرید. مطمئن باشید که مثل همیشه، قادر خواهید بود چنین کار درخشانی را انجام دهید.

ممکن است بعدازظهر پنج‌شنبه‌ای دیوانه‌کننده دیگری به نظر برسد، اما در واقع شما دارید در یک مبارزه شرافتمندانه و دائمی شرکت می‌کنید: اینکه یک حقیقت دشوار را در ذهن پیچیده شخص دیگری قدرتمند و جذاب جلوه دهید.