ما در مورد تنش‌ها و دشواری‌های درخواست از شریک عاطفی‌مان چیزهای زیادی می‌شنویم، اما چالش‌های درخواست از کسی که دوستمان است، درخواستی به همان اندازه مهم یا حتی مهم‌تر، بسیار کمتر است.

دیدار و گفتگو واقعاً لذت بخش بود.

تصور کنید فردی است که اخیراً با او آشنا شده‌اید و واقعاً دوستش دارید، البته نه به معنای عاشقانه. شاید بیان دقیق جذابیت او سخت باشد. شاید شما جذب احساس شیطنت او شده‌اید یا شاید آنها چیز عاقلانه یا گیرایی گفته باشند. ممکن است او به‌طور منظم یک موقعیت اجتماعی بالقوه دشوار را کنترل کرده باشد یا شما از شیوه‌ای که او هنگام فکر کردن پلک‌های خود را باریک می‌کند، خوشتان بیاید. هیچ کدام از این‌ها را مستقیما نمی توانستید بگویید. اما مطمئناً می‌توانید به آن اشاره کنید.

من هنوز به [داستان سگ رقصنده و دوچرخه یا کلاه مادرت در عروسی] می خندم یا به [افکار تو در مورد انرژی اجتماعی یا فضای یکشنبه عصرها] فکر می‌کنم. من افراد زیادی را ملاقات می‌کنم، اما افراد کمی هستند که با آن‌ها ارتباط عمیقی احساس می‌کنم.

مانع درونی‌ای که ممکن است مجبور به غلبه بر آن شویم این است که احساس کنیم برای دوستی جدید مشکلی در ما وجود دارد. خارج از چند دوره تثبیت شده - شروع دانشگاه، یا نقل مکان به یک شهر جدید - به راحتی نمی‌توان تصور کرد که افراد شایسته ممکن است به دنبال اضافه شدن به حلقه اجتماعی ما باشند. فرض طبیعی این است که اگر فردی از راه دور جالب، خنده دار، متفکر یا مهربان به نظر برسد، در حال حاضر همه دوستانی را که احتمالاً می‌خواهد خواهد داشت. برای ما سخت است که این تصور غیرقابل قبول را در ذهن خود بگنجانیک که یک فرد ممکن است بسیار خوب و نسبتاً تنها باشد.

من نمی‌دانم که آیا می‌خواهی دوباره برای صرف یک وعده غذایی با من بیرون بیایی یا نه.

امکان دوستی اغلب متوقف می‌شود زیرا هر دو طرف به‌طور خصوصی منتظر نشانه‌ای از طرف دیگر هستند که آیا آنها را دوست دارند یا نه. هیچ کس نمی‌خواهد اولین حرکت را انجام دهد. تحت فشار ما انعطاف‌پذیری اساسی در این پرسش را فراموش می‌کنیم که آیا کسی می خواهد با ما دوست شود یا نه. در واقعیت، پاسخ این پرسش بیشتر به نحوه رفتار ما با آنها بستگی دارد. اکثر ما افرادی را دوست داریم که ما را دوست دارند. مسئله می‌تواند به همین سادگی باشد اگر کمی شجاعت داشته باشیم و بتوانیم سوء ظن عمیق خود نسبت به خودمان و وحشتمان از طرد شدن را از خود دور نگه داریم، این فرصت را داریم که وضعیت را به نفع خود تغییر دهیم.

من واقعاً از چیزی که در پایان شب گفتی خوشم آمد و فکر می‌کنم شاید بتوانی چند توصیۀ خوب به من بکنی. من مشتاقم که از بلوک ذهنی خاصی که دارم عبور کنم.

ممکن است تصور کنیم که چیزی که ما را برای کسی که دوست داریم جذاب می‌کند، هاله‌ای از بی مشکل بودن است. با این حال، در حد معقول، ارائه نگاهی اجمالی به یکی از مشکلات ما به شخص دیگری می‌تواند یک اقدام سخاوتمندانه و خوشایند باشد و به او فرصتی بدهد تا شایستگی و هوشش را بسنجد و نشان دهد.

یک چیز خاص وجود دارد که دوست دارم در مورد آن با تو صحبت کنم…

یکی از چالش‌های ایجاد یک دوستی جدید این است که در ذهن خود تعریف کنید که این دوستی برای چیست. این ایده که یک دوستی ممکن است موضوعی داشته باشد ذاتاً عجیب نیست، اما ما معمولاً این منطق را فقط در حوزه‌های کاملاً محدود اعمال می‌کنیم. ما می‌دانیم که ممکن است یک نفر همراهی عالی برای پیاده‌روی یا یک همبازی گلف عالی باشد. اما ما تمایل داریم که این مفهوم مفید را به سایر حوزه‌های بالقوه تعمیم ندهیم: به‌عنوان مثال، می‌توانیم دوستی را حول علاقه‌ای مشترک در تحلیل دوران کودکی‌مان یا ارزیابی معماری یک شهر ایجاد کنیم. هیچ کمبودی در افراد نسبتاً خوب وجود ندارد. آنچه واقعاً یک دوستی جدید را توجیه می‌کند، کشف رشته‌های ظریف و غیرعادی از ادراکات و علایق مشترک است. هرچه زودتر اینها را در ذهن خود روشن کنیم، واضح‌تر می‌توانیم به آنچه می تواند اتحادمان را در آینده حفظ کند، دست بیابیم.