تمرین: غرایز دوران کودکی ما

ایدۀ یافتن شغل آینده این‌طور می‌نمایاند که ما در حال حاضر، باید بدانیم که کدام شغل مناسب ما است. با این حال، نقطه شروع امیدوارکننده این است که بپذیریم که هیچ چیز در این باره نمی‌دانیم.

چالش این است که دوباره با خواسته های واقعی خود ارتباط برقرار کنیم. عجیب است که این‌ها اغلب در زمانی یافت می‌شوند که ما عمدتاً به کار فکر نمی کردیم: کودکی. کودکی مکان خوبی برای شروع است زیرا ما در آن زمان بدون بسیاری از عناصری که بعداً علاقه‌هایمان را تحریف و تحت تاثیر قرار دادند، به دنبال چیزها بودیم. ما به عنوان کودکان به فکر وضعیت، پول یا حتی اینکه آیا در کاری که انجام می‌دهیم خوب هستیم نبودیم. بنابراین، می‌تواند مفید باشد که لحظات لذت‌بخش دوران کودکی را بررسی کنید.

قدم 1

سه چیز را که در کودکی از انجام آن‌ها لذت می بردید به یاد بیاورید.

  • مکان‌هایی که قبلاً در آن بازی می‌کردید را توصیف کنید.
  • احساس شما در روزی بارانی‌ که در اتاق خود یا در باغ یا حیاط بودید چگونه بود؟
  • آنجا چه کاری انجام می‌دادی؟

قدم 2

چند خط درباره هر یک از سه فعالیت بنویسید. به عنوان مثال، "من معمولاً عادت داشتم به طبقه پایین بروم و یک قلعه از لگو بسازم و قبل از شروع روی زمین می‌نشستم و همه قطعات را مرتب می‌کردم." یا: "من معمولاً وانمود می‌کردم مدیر یک شرکت هواپیمایی هستم؛ غذا را از آشپزخانه به اتاق خوابم می‌بردم و حیوانات اسباب بازی نرمم را می چیدم تا دستورات را به عنوان کاپیتان به آنها بدهم."

قدم 3

تصور کنید می‌خواهید به شخصی دیگری توضیح ‌دهید که چرا این کارها را دوست داشتید. چشمان خود را ببندید و انجام این کار را به خاطر بیاورید. بهترین لحظات را توصیف کنید.

من به‌طور خاص از این موارد لذت می‌بردم:

  • وقتی خانه‌ها همه منظم بودند.
  • وقتی حیوانات سیر شده بودند.
  • وقتی در استخر می‌افتادیم.
  • وقتی می‌توانستم به مسافران دستور بدهم.
  • اکنون این لحظات خاص را بررسی کنید تا لذت‌های اساسی را شناسایی کنید. این موارد یکی از نمونه‌های آنها هستند.
  • من از این لذت بردم زیرا:
  • ایجاد یک دنیای کوچک مرتب رضایت بخش است.
  • خوشحال کردن یک حیوان خوشایند است.
  • احساس امنیت می‌کردم که با دوستانم بودم.
  • احساس مسئول بودن را دوست داشتم.

قدم 4

پاسخ‌های خود را بیشتر به توصیف گرایشات خود تبدیل کنید:

  1. فردی هستم که لذت می‌برم... زمانی که نظم وجود دارد.
  2. فردی هستم که لذت می‌برم... دیگران را خوشحال کنم.
  3. فردی هستم که لذت می‌برم ... در یک تیم فعالیت کنم.
  4. فردی هستم که لذت می‌برم... زمانی که مسئولیتی بر عهده دارم.

ما به عنوان کودک، لذت‌های خود را تجزیه و تحلیل نمی‌کنیم، اما اغلب تنها در کودکی است که حسی شدید و مستقیم از لذت‌های خود داریم. سپس وارد بیابان نوجوانی می‌شویم، جایی که بازیگوشی ذاتی‌مان تمایل دارد به دنبال موفقیت اجتماعی - و در نهایت، انطباق با اقتصاد - فروکاسته شود. وقتی وارد بزرگسالی می‌شویم فکر اینکه چه چیزی ممکن است واقعاً ما را خوشحال کند در لیست اولویت‌های‌مان بسیار پایین قرار می‌گیرد.

این فرآیند بالا، که باید برای خاطرات دیگر دوران کودکی تکرار کنیم، به ما کمک می‌کند تا دقیق‌تر مشخص کنیم که در زمانی که آزاد بودیم به هر شکلی بازی کنیم، از چه چیزی لذت می‌بردیم. به این ترتیب می‌توانیم تصویری از آنچه ما را خوشحال می‌کند ایجاد کنیم، و بنابراین چه کاری ممکن است ما را راضی کند. یک شغل رضایت‌بخش به شکل ظریف، غیرمستقیم اما کلیدی، تقریباً اجتناب‌ناپذیر است که پژواک لذت‌های دوران کودکی را به همراه داشته باشد.