یکی از مهم‌ترین اکتشافات اوایل قرن بیستم، کشف بخشی از ذهن بود که امروزه آن را "ناخودآگاه" می‌نامیم. فهمیدیم که آنچه به طور معمول از خودمان در ذهن آگاه می‌دانیم، تنها بخش کوچکی از آن چیزی است که در درون ما در جریان است. بخش زیادی از آنچه واقعا می‌خواهیم، احساس می‌کنیم و هستیم، در دسترس ذهن ما قرار ندارد و در سایه‌ای از نادانی، خیال‌پردازی و انکار نهفته است. رهایی از این سایه تنها با تلاش صبورانه و دلسوزانه، و احتمالا با کمک یک تحلیلگر، ممکن خواهد بود.

کتاب "تعبیر خواب" اثر زیگموند فروید، که اولین بار در سال ۱۹۰۰ در وین منتشر شد، مطالعه‌ای برجسته در مورد عملکرد این ناخودآگاه بود. این کتاب، تلاش‌های بی‌وقفه ذهن برای پنهان کردن بسیاری از مهم‌ترین حقایق خود از طریق رویاها را شرح می‌دهد – رویاهایی که ممکن است در جریان دیدن، ما را شوکه، آشفته یا هیجان‌زده کنند، اما پس از بیدار شدن، به طور عمدی فراموش یا بد تعبیر شوند.

تقریبا در همان زمان، در فاصله‌ی ۷۰۰ کیلومتری به سمت غرب و آن سوی مرز در سوئیس، یکی دیگر از چهره‌های پیشگام روانکاوی اولیه، کارل یونگ، رویکردی مکمل اما مستقیم‌تر و به طور بالقوه مستحکم‌تری را در پیش گرفت. یونگ که در اواخر دهه ۲۰ زندگی خود بود، موقعیتی برجسته در مهم‌ترین مؤسسه‌ی روان‌پزشکی زوریخ، کلینیک بورگهولزلی، داشت. او متوجه شد که بسیاری از بیمارانش از علائمی رنج می‌برند که ناشی از درگیری بین آنچه در اعماق وجودشان از خود می‌دانستند و آنچه ذهن آگاهشان توانایی پذیرش احساسات و خواسته‌هایشان را داشت، به وجود آمده بود. به عنوان مثال، ممکن است شخصی به طور کامل توانایی صحبت کردن را از دست بدهد، زیرا چیزی را آنقدر عمیقا می‌خواست اما از ابراز آن به فرد خاصی بسیار می‌ترسید. فرد دیگری ممکن است به دلیل تحقیرشدگی در دوران کودکی، دچار ترس از ادرار کردن شود، اما توانایی به یاد آوردن و پردازش آن تحقیر را نداشته باشد. یونگ، در راستای عقاید فروید، معتقد بود که بهبودی و رشد نیازمند آن است که گره‌های ذهنی‌مان را باز کنیم و هویت پیچیده، گاه شگفت‌انگیز اما واقعی خود را بهتر درک کنیم.

فروید بر تفسیر رؤیاهای شبانه‌ی بیماران و گوش دادن به صحبت‌های طولانی و بدون محدودیت آن‌ها روی تخت روانکاوی تمرکز کرده بود. یونگ احساس می‌کرد این روش زمان زیادی می‌برد و بیش از حد به رابطه‌ی مناسب بین تحلیلگر و بیمار وابسته است. بنابراین، او در سال ۱۹۰۴ به همراه همکارش فرانتس ریکلین، تکنیکی را توسعه داد که به نظر او قابل اعتمادتر بود و آن را «آزمون تداعی واژه» نامید.

در این آزمون، پزشک و بیمار روبه‌روی هم می‌نشستند و پزشک فهرستی از صد کلمه را برای بیمار می‌خواند. بیمار باید به محض شنیدن هر کلمه، اولین چیزی را که به ذهنش می‌رسد، بیان می‌کرد. برای موفقیت این آزمون، مهم بود که بیمار هرگز در صحبت کردن تأخیر نکند و صادقانه هر آنچه به ذهنش خطور می‌کند، حتی اگر خجالت‌آور، عجیب یا تصادفی به نظر برسد، گزارش دهد.

یونگ و همکارش به سرعت دریافتند که روشی بسیار ساده اما بسیار مؤثر برای آشکارسازی بخش‌های ناخودآگاه ذهن ابداع کرده‌اند. بیمارانی که در گفتگوی معمولی هیچ اشاره‌ای به موضوعات یا نگرانی‌های خاص نمی‌کردند، در جلسه‌ی تداعی واژه، به سرعت جنبه‌های کلیدی از خود واقعی‌شان را لو می‌دادند.

یونگ به زمان مکث بیماران پس از شنیدن برخی کلمات خاص علاقه‌مند شد. با وجود درخواست پاسخ سریع، بیماران در مقابل کلمات خاصی دچار لکنت زبان می‌شدند، نمی‌توانستند چیزی بگویند و بعدا اعتراض می‌کردند که این آزمون مسخره یا بی‌رحمانه است. یونگ این اتفاق را تصادفی نمی‌دانست. درست در زمان طولانی‌ترین سکوت‌ها بود که عمیق‌ترین درگیری‌ها و روان‌رنجوری‌ها نهفته بود. گویی کشمکشی درونی بین ناخودآگاهی که می‌خواست به سرعت چیزی بگوید و ناظر آگاه که به‌شدت می‌خواست کاملا ساکت بماند، در جریان بود.

در یک آزمون مشخص، پزشک ممکن بود بگوید «عصبانی» و بیمار پاسخ دهد «مادر». پزشک ممکن بود بگوید «جعبه» و بیمار پاسخ دهد «زندگی‌ام در یک جعبه‌ی بسته». ممکن بود کلمه‌ی «دروغ» گفته شود و بیمار با «برادر» جواب دهد. همچنین، ممکن بود با گفتن «پول»، بیمار برای مدت طولانی سکوت کند، احساس گناه و شرم کند و در نهایت بگوید که نیاز به کمی هوا دارد.

یونگ و ریکلین یافته‌های خود را در کتابی با عنوان «مطالعات تداعی تشخیصی» منتشر کردند. این کتاب با اصطلاحات علمی پیچیده نوشته شده و مجموعه‌ای از جداول است که نشان می‌دهد افراد بر اساس سن، طبقه اجتماعی، جنسیت و شغل خود به کلمات در چه مدت زمانی پاسخ داده‌اند. متاسفانه، بعید است امروزه چیز زیادی از این کتاب بیاموزیم، اما اهمیت آزمون تداعی واژه، کمتر در هدف خاص یونگ از آن و بیشتر در نکات کلی‌ای است که می‌تواند درباره‌ی خودمان، با رویکردی صمیمانه‌تر، به ما بگوید.

اگرچه این آزمون برای تفسیر توسط متخصص بالینی طراحی شده است، اما نشستن به تنهایی و تحلیل پاسخ‌ها و تردیدهایمان بر اساس شناختی که از خود داریم، می‌تواند بسیار سودمند باشد. ما ممکن است نسبت به خودآگاهی احساس دوگانگی داشته باشیم، اما در نهایت، در جایگاه ممتازی برای پیشرفت هستیم. در لحظات صداقت بیشتر، خودمان به خوبی می‌دانیم که چه چیزهایی را پنهان کرده‌ایم.

می‌توانیم از صد کلمه‌ی یونگ به عنوان راهنمایی تحریک‌آمیز برای کاوش در بخش‌هایی از تجربیاتمان استفاده کنیم که تاکنون جرات کاوش در آن‌ها را نداشته‌ایم، اما ممکن است کلید رشد و شکوفایی آتی ما در آن‌ها نهفته باشد. و البته، جایی که ذهنمان قفل می‌کند و به این نتیجه می‌رسیم که این آزمون واقعا مسخره است، همان جایی است که باید بیشترین توجه را به آن داشته باشیم.

  1. سر
  2. سبز
  3. آب
  4. آواز خواندن
  5. مرده
  6. بلند
  7. کشتی
  8. پرداختن
  9. پنجره
  10. صمیمی
  11. آشپزی کردن
  12. پرسیدن
  13. سرد
  14. ساقه
  15. رقصیدن
  16. دهکده
  17. دریاچه
  18. بیمار
  19. غرور
  20. آشپزی کردن
  21. جوهر
  22. عصبانی
  23. سوزن
  24. شنا کردن
  25. سفر دریایی
  26. آبی
  27. چراغ
  28. گناه کردن
  29. نان
  30. ثروتمند
  31. درخت
  32. فرو کردن
  33. ترحم
  34. زرد
  35. کوه
  36. مردن
  37. نمک
  38. نو
  39. رسم
  40. دعا کردن
  41. پول
  42. احمقانه
  43. جزوه
  44. تحقیر کردن
  45. انگشت
  46. گران
  47. پرنده
  48. افتادن
  49. کتاب
  50. ناعادلانه
  51. قورباغه
  52. جدا شدن
  53. گرسنگی
  54. سفید
  55. کودک
  56. مراقبت کردن