یکی از عواملی که ما را از تعهد به یک شریک زندگی باز می‌دارد، این احساس است که برخی زمینه‌های مشکل و مصالحه در یک رابطه عادی در رابطه با آن فرد موجود نیست. ما یک موقعیت را رد می‌کنیم به خاطر تصوری کلی که در پسِ ذهن داریم، تصوری که در آن، بر اساسِ گفته‌های رایج (مخصوصاً در هنر)، عشق بسیار بهتر از این‌ها توصیف می‌شود. ایده‌آل‌های ما بر واقعیت‌های موجود غلبه می‌کنند. اما شاید آنچه با آن روبرو هستیم، یک رابطه بد نباشد، بلکه فقط یک رابطه عادی باشد.

در اواسط قرن بیستم، دونالد وینی‌کات، روانکاو انگلیسی، عبارتی را پیشنهاد کرد تا به والدین مضطربی که تمام تلاش خود را می‌کردند ولی دائماً نگران بودند که والدین کاملی نیستند، آرامش خاطر بدهد. وینی‌کات گفت هدف واقعی این نیست که از هر نظر ایده‌آل باشیم، بلکه باید فقط «به اندازه کافی خوب» باشیم. یک کودک به والدین کامل نیاز ندارد. آن‌ها به والدینی معمولی، تا حدودی معیوب و خوش‌نیت نیاز دارند که اشتباه می‌کنند، پشیمان می‌شوند، نگران می‌شوند، عصبانی می‌شوند و سپس عذرخواهی می‌کنند؛ کسی که در زندگی‌اش خواسته‌های دیگری هم دارد که گاهی مجبور است آن‌ها را در اولویت قرار دهد، اما همچنان با آن‌ها مهربان است و بسیاری از نیازهای کودکش را برآورده می‌کند. یعنی کسی که «به اندازه کافی خوب» است. وینی‌کات به والدینی که اسیر ایده‌آلی دست‌نیافتنی بودند اطمینان می‌داد: افرادی هستند که زندگی و خودشان را با معیارهایی قضاوت می‌کردند که هرگز نمی‌توانستند به آن‌ها برسند. و نکته‌ی جالب اینکه چنین والدینی، به دلیل آنکه دائماً نگران کامل نبودن بودند، در معرض خطر بودند که کمتر صمیمی و طبیعی باشند. وینی‌کات می‌گفت روابط انسانی می‌توانند ظاهراً خیلی بد به نظر برسند، اما با در نظر گرفتن شرایط عادی، در واقع اوضاع ما خوب است. این نگرش مفیدی است که می‌توانیم به روابط عاشقانه‌ی خود بیاوریم، زیرا بعید است که آن‌ها نیز کامل باشند. اما به احتمال زیاد، به شکلی از اشکال، بسیار بهتر از آن چیزی هستند که گاهی اجازه می‌دهیم باشند و «به اندازه کافی خوب» هستند.

دیدگاه تیره‌تری نسبت به این موضوع، متعلق به سورن کیرکگارد، فیلسوف دانمارکی اوایل قرن نوزدهم است. کیرکگارد به‌طور خاص به انتخاب‌های عظیمی که همه انسان‌ها دائماً باید انجام دهند و فلجی که قبل از آن‌ها می‌تواند رخ دهد، علاقه داشت. ما باید تصمیم بگیریم که با کسی وارد رابطه شویم، شاید برای پنجاه سال آینده. چگونه چنین بار سنگینی را تحمل کنیم؟ چگونه می‌توانیم تصمیم نهایی بگیریم و پیش برویم؟ به نظر کیرکگارد، به یک دلیل ممکن است در انتخاب گیر بیفتیم: ما آنقدر به انتخاب خوب امیدواریم که فلج می‌شویم. ما متقاعد شده‌ایم که فقط یک انتخاب بالقوه بسیار درست وجود دارد و تعداد زیادی انتخاب بسیار بد. به همین دلیل است که اینقدر با وسواس و نگرانی انتخاب می‌کنیم. در واقع، کیرکگارد اصرار دارد که ما در تفاوت‌ها اغراق می‌کنیم. ما با لحظه‌ی خطرناکی از تصمیم‌گیری بین یک مسیر عالی و یک مسیر تاریک روبرو نیستیم، زیرا هر آنچه انتخاب کنیم، به دلیل ذات زندگی که به خودی خود رنج‌آور است و به اندازه کافی ناخوشایند خواهد بود. در واقع، ما فقط با گزینه‌های بد روبرو هستیم – که همزمان هم تراژیک و هم به‌گونه‌ای زیبا رهایی‌بخش است. لازم نیست در انتخاب کردن اینقدر سخت‌گیر باشیم. بنابراین، کیرکگارد در کتاب «یا این،یا آن»، با لحنی بازیگوشانه، اما با عصبانیت توأم با ناامیدی، می‌گوید:

«ازدواج کنید، پشیمان خواهید شد؛ ازدواج نکنید، باز هم پشیمان خواهید شد؛ ازدواج کنید یا نکنید، به هر حال پشیمان خواهید شد. به حماقت دنیا بخندید، پشیمان خواهید شد؛ بر آن اشک بریزید، از آن هم پشیمان خواهید شد؛ به حماقت دنیا بخندید یا بر آن اشک بریزید، در هر دو صورت پشیمان خواهید شد. به زنی اعتماد کنید، پشیمان خواهید شد؛ به او اعتماد نکنید، باز هم پشیمان خواهید شد... خود را دار بزنید، پشیمان خواهید شد؛ خود را دار نزنید، از آن هم پشیمان خواهید شد؛ خود را دار بزنید یا نزنید، به هر حال پشیمان خواهید شد؛ چه خود را دار بزنید چه نزنید، در هر دو صورت پشیمان خواهید شد. آقایان، این جوهره تمام فلسفه است».

به عبارت دیگر، هر انتخابی که داشته باشیم، کمی اشتباه خواهد بود - بنابراین نباید بیش از حد در مورد هر انتخابی که می‌کنیم عذاب وجدان بکشیم. مهارت واقعی همیشه تلاش برای انتخاب‌های بهتر نیست؛ بلکه دانستن این است که چطور با انتخاب‌های اجباری و بد خود کنار بیاییم. ما همچنان تصور می‌کنیم که اگر می‌توانستیم به نوعی تصمیم درست ایده‌آل را بگیریم، زندگی‌مان خوب می‌شد. اما کیرکگارد با قاطعیت با این خطای ساده‌لوحانه مخالف است. باید با خوشحالی بپذیریم که هرگز گزینه‌های ایده‌آلی در وهله اول نداشته‌ایم. این نفرینی مختص ما نیست. همه با همین حقیقت دشوار روبرو هستند.

هم وینی‌کات و هم کیرکگارد می‌گویند که همیشه مشکلی در روابط وجود خواهد داشت. به نظر می‌رسد این باید پیامی افسرده‌کننده باشد. اما اثر آن برعکس است. اگر اوضاع کمی بد است، احتمالاً به این دلیل است که ما کار را درست انجام می‌دهیم. آن‌ها ما را از یک ایده‌آل غیرواقعی دور می‌کنند. آنها ما را دعوت می‌کنند تا انتظارات خود را از روابط کم‌رنگ‌تر کنیم، نه برای اینکه ما را ناراحت کنند، بلکه به این منظور که به ما کمک کنند با تنها چیزی که واقعاً ارائه می‌شود کنار بیاییم: عشقی به شدت ناقص اما واقعی به فردی دیگر با نقص‌های خودش و زندگی مشترکی که با او داریم، با تمام سختی‌ها و ارزش‌هایش.