این تصور که سلامت روان ما کاملاً مستقل از معماری عمل می‌کند، ایده‌آلی جذاب اما غیرواقعی است. در چنین دنیایی، ما می‌توانستیم به راحتی با هر محیطی سازگار شویم و هیچ آسیبی از فضا دریافت نکنیم. با این حال، واقعیت این است که ما موجوداتی پذیرای پیام‌های نهفته در فضاهای سه بعدی هستیم؛ به ویژه هنگامی که این پیام‌ها القا کننده‌ی ناامیدی و پوچی شرایط زندگی ما باشند.

تمایل ما به زیبایی نه نشانه‌ی زیاده‌خواهی یا نازک‌نارنجی بودن، بلکه نشانه‌ی نیاز به بهبود است. منظور از زیبایی، فضاهایی است که با زبان بصریِ رنگ، پارچه، چوب و شیشه، مفاهیمی چون سلامت روان، شیرینی زندگی و امید را به ما القا کند؛ مفاهیمی که برای ارتقای کیفیت زندگی به درک عمیق‌تری از آن‌ها نیازمندیم.

دلیل توجه ما به طراحی داخلی، ریشه در نیاز به بهبودی دارد. ما به فضاهایی نیاز داریم که در آن‌ها، سبک الهام‌بخش با سادگی و وقار درآمیخته شود. کف‌پوش‌ها و قرنیزها باید با ظرافت و دقت اجرا شده باشند. انتخاب ظروف باید با وسواس و عشق انجام شود و لطافت و سلیقه در انتخاب کوسن‌ها و پرده‌ها مشهود باشد. ما به آرامش، نرمی و نشانه‌های کوچک اما مؤثری از امید، جادو، دنج بودن و توجه به جزئیات نیاز داریم.

دیوارهای آهکی، قاب‌های پنجره‌ی ظریف، رنگ سفید تازه با سایه‌های کرم، گلدان‌های حاوی نرگس یا بنفشه، پتوهای پشمی ضخیم ترجمه شود؛ در نهایت شاید به سلولی شبیه سلول راهبانان برسیم که با نشانه‌هایی از مهربانی جان گرفته است.

اگر بودجه اجازه دهد، شاید بتوانیم در صومعه‌ای برای ذهن سکونت گزینی کنیم؛ با اتاق‌های خواب مجلل در اطراف یک حیاط مرکزی، باغ‌هایی از درختان لیمو و پرتقال، راهروهای سرپوشیده، فواره‌ها، مسیرهای پوشیده از شن و درختان سرو. این خیال‌پردازی‌ها نشانه‌ی وسواس زیبایی‌شناختی نیستند؛ بلکه نشان از علاقه‌ی ما به معماری است، چرا که در تلاش برای بهبودی دوباره به سر می‌بریم.

Room for a Convalescent: The Life House, Wales, John Pawson, 2016.