انجمن روان‌شناسی آمریکا (APA) در مارس ۲۰۲۲ در مجمع سازمان ملل نگرانی خود را درباره پیامدهای روانی بلندمدت جنگ، به ویژه بر کودکان، اعلام کرد. آنها بیان کردند: «جنگ و پیامدهای آن پیامدهای ویرانگری از نظر جراحات جسمانی و مرگ، مشکلات مادی و اقتصادی، فشارهای روانی عمیق، از دست دادن کرامت و آزادی، و نقض حقوق بشر دارند.»

در حال حاضر ۲۷ مناقشه مسلحانه در سراسر جهان جریان دارد. میلیون‌ها کودک به دلیل جنگ‌های مدرن که به شدت بر جمعیت‌های غیرنظامی تأثیر می‌گذارد، کشته، زخمی، یتیم یا آواره شده‌اند. در نتیجه، افرادی که در معرض درگیری‌های مسلحانه قرار گرفته‌اند، سه برابر بیشتر در معرض ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، اختلالات اضطرابی یا افسردگی شدید هستند، و زنان و کودکان آسیب‌پذیری بیشتری نسبت به این پیامدها دارند.

مطالعات اپیدمیولوژیک نشان داده‌اند که ممکن است تا ۲۲۷ میلیون بازمانده بزرگسال جنگ به PTSD مبتلا شوند، ۱۹۹ میلیون افسردگی شدید را تجربه کنند، و ۱۱۰ میلیون هر دو را داشته باشند. با توجه به اینکه حدود یک نفر از هر ۶ کودک جهان — بیش از ۴۴۹ میلیون نفر — در مناطق جنگ‌زده زندگی می‌کنند و هر روز در سال ۲۰۲۱، یک نفر از هر ۲۲ کودک به دلیل درگیری‌های مسلحانه زخمی یا کشته شده‌اند، این یافته‌ها پیامدهای بزرگی برای سلامت روان بلندمدت کودکان تحت تأثیر دارد.

تأثیرات جسمی و روانی جنگ

نظریه فرآیند استرس پیشنهاد می‌کند که «جنگ‌ها سطوح منحصربه‌فردی از استرس‌های «رویدادی» و «محیطی» ایجاد می‌کنند که هر کدام ممکن است آسیب بلندمدتی به سلامت جسمی و روانی وارد کنند.» همچنین، این «صدمات یا مواجهات ترومازا ممکن است بر هم انباشته شوند و زنجیره‌های خطر را شکل دهند، زیرا مشکلات یکی باعث بروز مشکلات بعدی می‌شود.»

کوونیک و همکارانش با استفاده از چارچوب فرآیند استرس، تأثیرات بلندمدت مواجهه کودکان با جنگ ویتنام را بر بزرگسالان مسن‌تر در شمال و مرکز ویتنام بررسی کردند. محققان پنج دسته استرس دوران جنگ را ارزیابی کردند: از دست دادن خانواده و دوستان، مشاهده مرگ، شرایط زندگی نامطلوب، تهدید جانی و خطرات شخصی، و آسیب اخلاقی. شرایط زندگی نامطلوب شامل استرس مزمن و پایدار ناشی از کمبود غذا و آب، عدم دسترسی به مراقبت‌های پزشکی کافی، ترس مداوم از کشته یا زخمی شدن، شرایط غیرقابل سکونت، جابجایی اجباری و نبود ثبات اجتماعی بود. از میان این پنج دسته، از دست دادن خانواده و دوستان، مشاهده مرگ و شرایط زندگی نامطلوب بیشترین ریسک را برای اضطراب روانی ایجاد کردند.

علاوه بر تأثیرات روانی جنگ، تحقیقات ارتباط دوطرفه قوی بین سلامت جسمی و روانی، به ویژه PTSD و بروز علائم جسمانی (سوماتیزاسیون) را تأیید کرده‌اند. دکتر ساندرا متار، استادیار دانشگاه بوستون و روان‌شناس بالینی در مرکز سلامت و حقوق بشر پناهندگان بوستون، درباره تأثیرات تروماهای جنگی و این ارتباط توضیح داده است:

«وقتی این رویدادهای ترومازا را تجربه می‌کنید، بدن شما در شوک کامل است. بعضی کودکان ممکن است دچار جداشدگی روانی شوند. جسم به طور کامل تنظیم‌نشده است چون غذا، آب یا دسترسی به نیازهای پایه وجود ندارد. آرام کردن بدن سخت می‌شود که این به مشکلات متعدد روانی منجر می‌شود.»

دکتر متار همچنین گفت کودکان دچار تروما اغلب رفتارهای خاصی نشان می‌دهند، از جمله کناره‌گیری عاطفی و انزوا خودخواسته. اضطراب، ترس و استرس بالای کودکان ممکن است از طریق علائم جسمی مانند ترس ناگهانی از صداهای بلند یا اطرافیان بروز کند. برای کودکان خردسال، شب‌ادراری مزمن می‌تواند نشانه‌ای از اختلال سلامت روان باشد، در حالی که نوجوانان بیشتر رفتارهای پرخاشگرانه نشان می‌دهند. در موارد شدیدتر، کودکان ممکن است به خودآسیبی، سوء مصرف مواد یا حتی خودکشی روی بیاورند تا از واقعیت تجربیاتشان فرار کنند.

تروما همچنین می‌تواند از طریق علائم روان‌تنی مانند درد قفسه سینه، مشکلات گوارشی، سردرد، لکنت زبان، تنگی نفس، فلج موقتی اندام‌ها و فراموشی بروز کند. تحقیقات پیشین نیز رابطه‌ای میان مواجهه کودکان با رویدادهای ترومازا و نتایج ضعیف سلامت جسمی در زندگی بعدی یافته‌اند.

زیمِر و همکارانش تأثیرات روانی و جسمی مواجهه کودکان با جنگ را در طول عمر بررسی کردند. آنها دریافتند که سه دسته اصلی مواجهه جنگی دوران کودکی — مرگ و جراحت، شرایط زندگی استرس‌زا، و ترس از مرگ یا جراحت — به طور معنی‌داری با سلامت روانی و جسمی ضعیف‌تر در بزرگسالی مرتبط است. بزرگسالان ویتنامی که در کودکی این شرایط را تجربه کرده بودند، سطوح بالاتری از پریشانی روانی، علائم PTSD، علائم جسمانی، درد مزمن، عملکرد جسمی ضعیف‌تر و تعداد بیشتری از بیماری‌های تشخیص داده‌شده داشتند.

با توجه به رابطه پیچیده میان حالات عاطفی و سلامت جسمی، مراقبت‌های بهداشتی برای کودکان در معرض جنگ باید هر دو جنبه روانی و فیزیولوژیکی سلامت را در نظر بگیرد.

تأثیر تروما از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود، بنابراین نمی‌توان جنگ را صرفاً یک رویداد منفرد تصور کرد. من PTSD را نه فقط به عنوان یک رویداد منفرد، بلکه به عنوان یک رویداد اجتماعی می‌بینم. تروماهای جمعی می‌توانند نحوه واکنش جوامع و کشورها به رویدادهای ترومازا در آینده را شکل دهند.

مواجهه مستقیم در برابر مواجهه غیرمستقیم

دکتر نینا توماس، روان‌شناس بالینی، به چندین کشور سفر کرده تا به پناهندگان کمک کند پس از مواجهه با درگیری‌های مسلحانه بهبود یابند و تحقیقات گسترده‌ای در زمینه جنایات جنگی و کمیسیون‌های حقیقت‌یاب انجام داده است. دکتر توماس بر ماهیت موقعیتی مواجهه با خشونت و رویدادهای ترومازا تأکید کرده و گفته است: «یکی از تأثیرات مهم مرتبط با جنگ، ابتدا درجه‌ای است که فرد از دست دادن اعضای خانواده و جامعه‌ای که از آن آمده را تجربه کرده، شامل حلقه‌های خانوادگی، شبکه اجتماعی، مذهب و مراکز آموزشی آن‌ها.»

دکتر متار نیز این دیدگاه را تأیید کرد و گفت که نزدیکی به رویدادهای ترومازا عامل مهمی برای پیامدهای طولانی‌مدت است. او بیان کرد: «وقتی حادثه ۱۱ سپتامبر رخ داد، افرادی که آن سوی رودخانه بودند سقوط برج‌ها را دیدند. اگرچه آن‌ها از دیدن این حادثه دچار تروما شدند، اما این با کسانی که نزدیک‌تر به برج‌ها بودند و بو، صدا و گرد و غبار حاصل از سقوط را تجربه کردند متفاوت است.» او ادامه داد: «این نوع تروما [مستقیم] به گونه‌ای متفاوت در بدن ثبت می‌شود نسبت به کسانی که رویدادها را از فاصله دور [غیرمستقیم] مشاهده کرده‌اند... و تروما تجمعی می‌شود و هر موقعیتی که تجربه می‌شود با دیگری ترکیب می‌گردد.»

برای مثال، پژوهشگرانی مطالعه‌ای انجام دادند تا اثر نزدیکی فیزیکی به درگیری‌های مسلحانه را بر سلامت روان نوجوانان بررسی کنند. در این مطالعه نوجوانان منطقه دونتسک در اوکراین پرسشنامه‌ای درباره مواجهه‌های جنگی خود با درگیری‌های روسیه در سال ۲۰۱۴ و وضعیت روانی کنونی‌شان بین سپتامبر ۲۰۱۶ تا ژانویه ۲۰۱۷ تکمیل کردند. نتایج این پرسشنامه‌ها با نوجوانان ساکن شهر آرام کیروفوگراد در اوکراین مقایسه شد. حدود ۶۰ درصد نوجوانان منطقه دونتسک شاهد حملات مسلحانه بودند، نزدیک به ۱۴ درصد قربانی خشونت مستقیم شده و تقریباً ۲۸ درصد مجبور به تخلیه خانه‌های خود شدند.

مواجهه با این رویدادهای ترومازا و استرس‌های روزمره احتمال بروز پریشانی روانی را در نوجوانان دونتسک به طور قابل توجهی افزایش داد، به گونه‌ای که آن‌ها نرخ‌های بسیار بالاتری از PTSD (نسبت احتمال [OR] 4.11؛ فاصله اطمینان ۹۵٪، 2.37-7.13)، اضطراب شدید (OR، 3.10؛ فاصله اطمینان ۹۵٪، 1.83-5.27) و افسردگی متوسط تا شدید (OR، 2.65؛ فاصله اطمینان ۹۵٪، 1.79-3.92) را نسبت به نوجوانان کیروفوگراد نشان دادند.

مطالعه مشابهی بر روی ۵۱۵ کودک مدرسه‌ای در مصر انجام شد که به طور غیرمستقیم در معرض خشونت سیاسی شدید اطراف میدان تحریر قرار داشتند. این کودکان نرخ‌های بالاتری از افسردگی (۶۲٪)، PTSD (۷۰٪) و علائم مرتبط با اضطراب مانند تپش قلب (۵۳.۱٪)، ترس از تنها ماندن در خانه (۶۱.۲٪)، ترس از حمله یا کشته شدن در خانه خود (۷۳٪) و ترس از ربوده شدن (خود یا اعضای خانواده) (۸۱٪) نشان دادند. همچنین، دختران و کودکانی که کسی را می‌شناختند که مستقیماً در معرض تروما قرار گرفته بود، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به مشکلات سلامت روان بودند.

دکتر توماس در این باره اظهار داشت: «وقتی در چنین شرایطی این‌قدر ناتوان هستید، باور کودک نسبت به امنیت آینده به طور چشمگیری تغییر می‌کند.»

تجربه پناهندگی

برای کودکانی که از خانه‌ها و جوامع خود آواره شده‌اند، تجربه پناهندگی مجموعه‌ای کاملاً جدید از استرس‌ها و تروماها را به همراه دارد.

دکتر توماس توضیح داد که پناهندگان با موانع متنوعی روبرو می‌شوند — تطبیق با کشور میزبان، درخواست ویزای کار، یافتن شغل برای تأمین غذا و سرپناه، و احتمالاً مواجهه با تعصب و انگ‌زدایی. او اشاره کرد که پناهندگان و متقاضیان پناهندگی در کشورهای دیگر اغلب با ترس همیشگی از بازگردانده شدن به مناطق جنگ‌زده زندگی می‌کنند. در این روند، کودکان ممکن است از والدین خود جدا شوند و این سیاست جداسازی خانواده‌ها بر ترومای انباشته شده کودک، بی‌ثباتی، نبود امنیت و بی‌اعتمادی می‌افزاید.

دکتر توماس همچنین توضیح داد که نوجوانان ممکن است ناگهان مجبور شوند بسته به شرایط، «مثل بزرگسالان رفتار کنند». او گفت: «وقتی این نوجوانان از کشورهای جنگ‌زده فرار می‌کنند و شروع به سازگاری با فرهنگ جدید می‌کنند، ممکن است خشونت زیادی ایجاد شود، مخصوصاً وقتی تفاوت میان شرایط زندگی آن‌ها و شرایط مردم بومی کشور مقصد را تجربه می‌کنند.»

در یک یادداشت سیاستی که در پاسخ به جنگ اوکراین نوشته شده بود، بورگین و همکاران تأکید کردند که کشورهای پذیرنده باید زیرساخت‌هایی پس از مهاجرت ایجاد کنند که «به والدین در مراقبت از فرزندانشان کمک و حمایت کند، و همچنین محیط‌های اجتماعی و خدمات تخصصی که سلامت روان را تقویت می‌کنند.» نویسندگان پیشنهاد کردند که خدمات باید بر تأمین مداوم نیازهای سلامت روان کودکان تحت تأثیر درگیری‌های مسلحانه تمرکز داشته باشد و نباید محدود به دوره اسکان مجدد باشد، چرا که اختلالات روانی می‌توانند حتی تا پنج سال پس از اسکان هم بروز کنند.

انجمن روان‌شناسی آمریکا نیز تأکید کرده است که همکاری جامعه بین‌المللی در این زمینه بسیار حیاتی است تا خدمات روان‌شناختی مبتنی بر شواهد ارائه شود که پیامدهای مادام‌العمر و حتی نسلی جنگ و درگیری‌های مسلحانه را کاهش دهد، به ویژه برای کودکان.

دکتر متار بر اهمیت زمان در ارائه این خدمات تأکید کرد و گفت: «وقتی فاجعه یا رویداد حاد جنگی رخ می‌دهد، فرصتی برای مداخله وجود دارد که می‌تواند سال‌ها PTSD و تروما را نجات دهد.»

مداخلاتی برای تقویت تاب‌آوری

اگرچه کودکان ممکن است پس از مواجهه با شرایط غیرانسانی جنگ دچار اختلالات روانی شوند، اما ظرفیت عظیمی برای تاب‌آوری نشان می‌دهند که به آن‌ها اجازه می‌دهد سازگار شوند، بهبود یابند و به بزرگسالانی کاملاً کارآمد تبدیل شوند. سازوکارهای حفاظتی می‌تواند شامل راهبردهای مقابله‌ای، نظام‌های اعتقادی و ساختن روابط سالم خانوادگی و دوستی‌ها باشد. با این حال، عواملی مانند فقر، تبعیض، انزوای اجتماعی و خشونت خانگی می‌توانند تاب‌آوری را مختل کنند و بنابراین باید به طور مؤثر به آن‌ها پرداخت.

برای ساختن تاب‌آوری در برابر مشکلات روانی پس از مواجهه با خشونت و تروما، دکتر توماس تأکید کرد که بازگرداندن روال‌های روزانه در یک جامعه پایدار و امن برای بازیابی حیاتی است.

دکتر متار تأکید کرد که مداخلاتی که خواب ترمیمی و آگاهی ذهنی را به فعالیت‌های بدنی مانند یوگا متصل می‌کنند، به ساخت تاب‌آوری و توسعه مکانیزم‌های مقابله‌ای سالم کمک می‌کنند. او گفت: «وقتی بیمارانم شروع به خواب بهتر می‌کنند و کابوس‌هایشان به طور چشمگیری کاهش می‌یابد... امید بیشتری پیدا می‌کنند، بدنشان تنظیم‌تر می‌شود، شروع به لبخند زدن می‌کنند و انرژی بیشتری برای کار دارند.»

دکتر متار همچنین به اهمیت بسیار زیاد ایجاد ارتباط میان ارائه‌دهندگان خدمات بهداشتی و بیماران با پرسیدن درباره و درک نظام اعتقادی بیماران از دیدگاه فرهنگی خاصشان اشاره کرد.

او گفت: «ایجاد اعتماد یکی دیگر از عواملی است که نمی‌توان آن را دست‌کم گرفت. افرادی که تروما را تجربه کرده‌اند از جایگاه ترس می‌آیند. آن‌ها اغلب می‌خواهند سریع داستان‌های تروما خود را بیان کنند، اما من به آن‌ها یاد می‌دهم که با سرعت پیش روند. اگر خیلی سریع بگویند، باعث تشدید عدم تنظیم بدنشان می‌شوند، اما اگر آهسته پیش بروند، شانس بهتری برای پردازش مؤثر اتفاقات دارند.»

پایان دادن به چرخه خشونت از طریق بهبود

ماهیت چندبعدی درگیری‌های مسلحانه و تروما تأثیرات عمیق و گسترده‌ای دارد — حتی پس از پایان جنگ.

دکتر متار این پیامدها را تشریح کرد و گفت: «تأثیر تروما از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود، بنابراین نمی‌توان جنگ را فقط یک رویداد منفرد تصور کرد. من PTSD را نه فقط به عنوان یک رویداد فردی، بلکه به عنوان رویدادی اجتماعی می‌بینم. ترومای جمعی می‌تواند بر نحوه برخورد جوامع و کشورها با رویدادهای ترومازا در آینده تأثیر بگذارد.»

دکتر توماس نیز اشاره کرد که جو سیاسی فعلی باعث تحریک و تداوم «ترس و نفرت نسبت به مهاجران» شده که تجربه پناهندگی را برای این والدین و کودکان پیچیده‌تر و این رویدادهای ترومازا را تشدید می‌کند.

با توجه به پیامدهای شدید سلامت روانی مرتبط با مواجهه کودکان با جنگ و درگیری مسلحانه، جامعه بین‌المللی باید ثبات و امنیت را برقرار کند تا بتوان سلامت روان کودکان را به طور مؤثر حفظ کرد. به گفته دیمه گراسا ماشل، فعال حقوق بشر و بانوی اول پیشین موزامبیک و آفریقای جنوبی: 

«کودکان هم دلیل ما برای از بین بردن بدترین جنبه‌های درگیری مسلحانه هستند و هم بهترین امید ما برای موفقیت در این مسیر.»