بیماری‌های روانی اغلب ما را از درک زیبایی‌های جهان و قدرت آن برای منحرف کردن حواسمان از درون، محروم می‌کنند. درگیر شدن در چالش‌های درونی ناشی از بیماری روانی، به سادگی باعث فراموشی دنیای بیرون و غرق شدن در مبارزه‌ای می‌شود که به نظر می‌رسد بقای ما را تهدید می‌کند. در چنین شرایطی، فرد بیمار هر روز صبح را با ترس و اضطراب آغاز می‌کند و رسیدن به شب برای او به مثابه عبور از مانعی بزرگ تلقی می‌شود. بدین ترتیب، فرصتی برای قدردانی از طلوع خورشید، گوش سپردن به آواز پرندگان و درک شکوه آسمان در هنگام غروب که با رنگ‌های ارغوانی و طلایی تزیین می‌شود، باقی نمی‌ماند.

در دوران کودکی، ما با نگرشی پذیرا و کنجکاو، قهرمانان مشاهده بودیم. یک پیاده‌روی ساده در پارک، گنجینه‌ای از کشف‌ها را به ارمغان می‌آورد. دیوار آجری‌ای وجود داشت که با لمس کردن آن حس خوشایندی پیدا می‌کردیم؛ مورچه‌ای را روی مسیر پیاده‌روی دنبال می‌کردیم تا زمانی که در سوراخی که به اندازه عبور بدنش بود، ناپدید می‌شد؛ گل زرد کوچکی در میان آوار قد علم کرده بود که ساقه و گلبرگ‌هایش را نوازش می‌کردیم. ابرها را تماشا می‌کردیم که مانند حلقه‌های در حال گسترش شیر در قهوه، تغییر شکل می‌دادند؛ سه درخت تنومند با پوست‌های فرسوده وجود داشتند که با کشیدن ناخن‌هایمان روی آن‌ها، تمایل به در آغوش کشیدنشان در وجودمان شکل می‌گرفت.

فقدان قدردانی و تاثیر آن بر لذت‌های کوچک زندگی

با جدی شدن زندگی، به نظر می‌رسد دیگر زمانی برای لذت بردن از چیزهای کوچک باقی نمانده است. زندگی بزرگسالی به تدریج از شادی تهی می‌شود. ساعت‌ها را صرف بررسی احساسات خود با درمانگران می‌کنیم؛ به روانپزشکان مراجعه می‌کنیم؛ در اتاق‌های بی‌روح با غریبه‌ها در مورد دردهایمان صحبت می‌کنیم.

اینگونه نیست که عمدا ذهن خود را بر قدردانی بسته باشیم. ما به سادگی فاقد تشویق - و می‌توان گفت اجازه‌ - هستیم. نیاز داریم منبعی بیرونی به ما تایید دهد که بالا بردن سر از دنیای درون برای لحظه‌ای، امری بیهوده نیست و توانایی یافتن لذت در به اصطلاح «چیزهای کوچک»، هسته اصلی بهبودی و قدرت است. قدردانی شاید زمانی خودکار بوده است، اما این دلیلی بر رد کمی مصنوعیت برای راه‌اندازی مجدد موتورهای آن نیست. شاید گاهی نیاز داشته باشیم با ملایمت به توقف از کشمکش‌هایمان و نگاهی به اطراف ترغیب شویم. مشکلات بزرگ به سرعت حل نخواهند شد. ما قرار است کمی بیشتر با اضطراب و ناامیدی زندگی کنیم، اما این دلیلی برای دوری از لحظات آرامش نیست.

این هنرمندان هستند که از طریق شواهد حساسیت‌های بالا رفته خود، بهترین محرک میل ما به درک زیبایی‌ها باشند. می‌توانیم به آثار گوستاو کایبوت (۱۸۴۸-۱۸۹۴)، یک مشاهده‌گر فوق‌العاده بخشنده جایگاه ما روی زمین، توجه کنیم. او با دقت به میوه‌های تابستانی، آسمان، منظره از پنجره در نیمه بعد از ظهر و فضای پارک نگاه می‌کرد. در سال ۱۸۷۵، در حالی که در خانه خانوادگی‌اش دریرِس، در جنوب پاریس اقامت داشت، در یک روز خاکستری به سمت رودخانه رفت و مجذوب الگوهای ایجاد شده توسط قطرات بزرگ باران تابستانی روی سطح آب شد. ما صدها بار قبل چنین منظره‌ای را دیده‌ایم، اما بعید است - حداقل برای مدت طولانی - به آن حقش را داده باشیم، مجذوب هندسه‌های پیچیده دایره‌های در هم تنیده، انکسار نور و صداهای متنوع ریزش آب به آب شده باشیم.

Gustave Caillebotte, The Yerres, Effect of Rain, 1875.

هنر قدردانی در مواجهه با بیماری روانی: درس‌هایی از کایبوت

نقاشی‌های کایبوت به رنج‌های ما نمی‌پردازند. او از رابطه‌ی شکسته‌مان با همسر، مشکلات حقوقی، نگرانی‌های مالی و ترس از آینده بی‌خبر است. به نظر می‌رسد او دریافته است که چنین مسائلی ممکن است وجود داشته باشند، اما تاکید می‌کند که آن‌ها – در حال حاضر – نباید تمام زندگی ما را ببلعند. برای لحظه‌ای می‌توانیم از خودمان فاصله بگیریم؛ در پیاده‌روی کنار رودخانه توقف کنیم و به چیزی دل بسپاریم که یادمان بیاورد ادامه‌ی وجود، ارزشمند است.

با الهام از کایبوت، گاهی می‌توانیم گفتگوی درونی خود را با تماشای دقیق گل‌های مینا در گلدان، دستان کسی، نقشه‌ای قدیمی، عکسی از کودکی یا مدادی نو بر روی کاغذ قطع کنیم. ما رنج زیادی کشیده‌ایم و به خوبی از تمام سختی‌ها و دشواری‌ها آگاهیم، اما از به کار گرفتن نگاه کنجکاو و شگفت‌زده‌ی کودکان و هنرمندان محروم نشده‌ایم. در واقع، در پس‌زمینه‌ی مشکلاتمان است که زیبایی نه تنها دلپذیر، بلکه تکان‌دهنده می‌شود – یادآور خانه‌ی واقعی‌مان، جایی که مشتاق بازگشت به آن هستیم.

در تلاش برای قدردانی از آنچه هنوز خوب است، می‌توانیم از یین‌ژِن، امپراتور باکفایت و پنجم سلسله‌ی چینگ چین (۱۶۷۸-۱۷۳۵) نیز الهام بگیریم. او درگیر اصلاح نظام مالیاتی کشور و ریشه‌کن کردن فساد در میان مقامات محلی بود، اما با وجود این، زمانی را برای بردن پسرش و چند تن از درباریان مورد علاقه‌اش به پیک‌نیکی در مزارع نزدیک پکن، حوالی سال ۱۷۲۵، اختصاص داد تا به تماشای گل‌ها بنشینند.

Anonymous, The Yongzheng Emperor Admiring Flowers, c. 1725.

با وجود تکان‌دهنده بودنِ تماشای چهره‌ی جدی امپراتوری که امور مملکتی را برای چیزی به سادگی چند گل بهاری به تعویق انداخته است، اهمیت این عمل انکارناپذیر است. یین‌ژِن به عنوان فردی عمیقا مذهبی و جدی شناخته می‌شد، اما به وضوح بر اولویت‌های حقیقی زندگی تسلط داشت و ما را به بازنگری در سلسله‌ی اهمیت‌های خود به سمت درک نادیده‌گرفته‌شده‌ی زیبایی روزمره سوق می‌دهد. اگر امپراتوری بتواند چنین کند، پس ما نیز با وجود تمام گرفتاری‌هایمان، می‌توانیم از او پیروی کنیم.

بسیاری از امور ناکامل باقی می‌مانند و اغلب زندگی ما آنطور که می‌خواهیم پیش نمی‌رود. اما این نباید به دلیلی برای رد لذت‌های کوچک تبدیل شود؛ ما باید اطمینان حاصل کنیم که لحظاتی را برای خودمان رقم بزنیم تا علی‌رغم همه چیز، همچنان بتوانیم از جرقه‌های امید، شیرینی و پایان رنج لذت ببریم.

تأثیر فقدان قدردانی بر سلامت روان: بررسی موانع و راهکارها

بیماری‌های روانی اغلب موجب انزوا و محرومیت فرد از درک زیبایی‌ها و لذت‌های دنیای بیرون می‌شوند. درگیر شدن در چالش‌های درونی ناشی از بیماری، به سادگی باعث غفلت از محیط اطراف و غرق شدن در مبارزه‌ای می‌شود که به نظر می‌رسد بقای فرد را تهدید می‌کند. در چنین شرایطی، بیمار هر روز صبح را با ترس و اضطراب آغاز می‌کند و رسیدن به شب برای او به مثابه عبور از مانعی بزرگ تلقی می‌شود. بدین ترتیب، فرصتی برای قدردانی از طلوع خورشید، گوش سپردن به آواز پرندگان و درک شکوه آسمان در هنگام غروب باقی نمی‌ماند.

کودکان با نگرشی پذیرا و کنجکاو، قهرمانان مشاهده هستند. اما زندگی بزرگسالی به تدریج از شادی تهی می‌شود. ساعت‌ها صرف بررسی احساسات با درمانگران می‌شود و در اتاق‌های انتظار به گفتگو با غریبه‌ها در مورد دردها می‌گذرد. این بدان معنا نیست که فرد مبتلا عمدا ذهن خود را بر قدردانی بسته است، بلکه فقدان تشویق و محرک بیرونی مانع از آن می‌شود. بیماران نیاز دارند تا با تایید یک منبع خارجی درک کنند که لذت بردن از به اصطلاح «چیزهای کوچک» هسته اصلی بهبودی و قدرت است. قدردانی شاید زمانی خودکار بوده است، اما این دلیلی بر رد کمی «مداخله» برای راه‌اندازی مجدد این فرآیند نیست. گاهی اوقات بیماران نیاز به تلنگری دارند تا با ملایمت به توقف از کشمکش‌های درونی و نگاهی به اطراف ترغیب شوند. مشکلات بزرگ به سرعت حل نخواهند شد، اما این نباید دلیلی برای دوری از لحظات آرامش باشد.

هنرمندان می‌توانند از طریق آثار خود، محرک موثری برای درک زیبایی‌ها باشند. آثار گوستاو کایبوت، نمونه‌ای از این دست است. او با دقتی مثال‌زدنی به میوه‌های تابستانی، آسمان، مناظر و فضاهای شهری می‌نگرد. در یکی از آثارش، او مجذوب الگوهای ایجاد شده توسط قطرات باران روی سطح آب می‌شود. ما صدها بار قبل چنین منظره‌ای را دیده‌ایم، اما بعید است به آن حقش را داده باشیم. تابلوی کایبوت به ما یادآوری می‌کند که می‌توان برای لحظه‌ای از خود فاصله گرفت و مجذوب زیبایی‌های ساده شد، چرا که همین درک زیبایی‌هاست که ادامه‌ی زندگی را ارزشمند می‌سازد.

با الهام از کایبوت، بیماران می‌توانند با مشاهده‌ی اشیاء ساده پیرامون خود همچون گلدان گل، دستان کسی، نقشه‌ای قدیمی یا عکسی از کودکی، گفتگوی درونی منفی را قطع کنند. گرچه رنج ناشی از بیماری قابل انکار نیست، اما بیماران همچنان می‌توانند با نگاهی کنجکاو و شگفت‌زده به جهان اطراف خود بنگرند. در واقع، در پس‌زمینه‌ی مشکلات است که زیبایی نه تنها دلپذیر، بلکه تکان‌دهنده می‌شود و به مثابه یادآور خانه‌ی واقعی‌مان، به ما انگیزه برای ادامه‌ی مسیر می‌دهد.

در تلاش برای پرورش حس قدردانی، می‌توان از یین‌ژِن، امپراتور سلسله‌ی چینگ چین نیز الهام گرفت. او با وجود مشغله‌ی فراوان در اداره‌ی کشور، زمانی را برای گذراندن اوقاتی خوش در طبیعت به همراه پسرش و درباریان مورد علاقه‌اش اختصاص می‌داد. تماشای چهره‌ی جدی امپراتوری که امور مملکتی را برای درک زیبایی گل‌های بهاری به تعویق انداخته است، اهمیت این عمل را یادآور می‌شود. یین‌ژِن با درک اولویت‌های حقیقی زندگی، ما را به بازنگری در ارزش‌هایمان و توجه به زیبایی‌های نادیده‌گرفته‌شده‌ی روزمره سوق می‌دهد. اگر امپراتوری بتواند چنین کند، پس بیماران نیز با وجود تمام گرفتاری‌های درونی می‌توانند از او پیروی کرده و لحظاتی را به درک زیبایی‌ها و یافتن جرقه‌های امید اختصاص دهند.