قسمت اول: زیادی قرار گذاشتن

به طور کلی، تصور عموم این است که هدف از قرار گذاشتن، یافتن فرد دیگری برای برقراری یک رابطه طولانی‌مدت تک‌همسری است؛ یعنی از لحاظ منطقی، هدف از قرار گذاشتن، پایان دادن به آن است.

اما برخی از ما هرگز به نقطه‌ای نمی‌رسیم که بتوانیم دست از قرار گذاشتن برداریم. با وجود اینکه با ده‌ها نفر ملاقات می‌کنیم که می‌توانند به روش‌های مختلف قابل‌قبول باشند، اما کسی را پیدا نمی‌کنیم که قوۀ تخیل ما را به طور کامل به کار بیاندازد و کسی که با او بخواهیم به‌طور جدی از دنیای قرار گذاشتن خداحافظی کنیم.

دیدگاه رمانتیک توضیحی فریبنده برای این چرخۀ بی‌پایان ارائه می‌دهد: ما هنوز فرد ایده‌آل، همان فرد استثنایی که واقعاً سزاوار توجه و تعهد بلندمدت ماست، را پیدا نکرده‌ایم.

اما با پیروی از رویکردی که به‌طور ضمنی توسط یکی از قهرمانان کمتر شناخته‌شدۀ دنیای قرار گذاشتن، پل سزان، نقاش فرانسوی قرن نوزدهم، تایید می‌شد، می‌توانیم رویکرد کمی متفاوتی در مورد اینکه چه کسی فردی به اندازۀ کافی خوب برای دوست داشتن باشد، اتخاذ کنیم. سزان در طول یک دهه پایانی زندگی‌اش، مجموعه‌ای از نقاشی‌های سیب را خلق کرد که به طور گسترده جزو جذاب‌ترین آثار هنری ساخته‌شده در طول تاریخ به شمار می‌روند.

ممکن است ظاهر سیب‌ها را چندان ناخوشایند ندانیم، اما معمولاً آن‌ها را برای مشاهده، به‌ویژه هیجان‌انگیز یا عجیب نمی‌دانیم. سزان کار کاملاً متفاوتی انجام داد. او سال‌ها را صرف نگاه کردن بسیار دقیق به مجموعه‌ای از سیب‌ها کرد و هر کدام را به یک کرۀ کوچک شگفت‌انگیز تبدیل کرد. او تمایز رنگ‌ها را به‌دقت بررسی می‌کرد؛ متوجه می‌شد که یک سیب کمی بیشتر از حد معمول زرد است و دیگری لکۀ مایل به قرمزی در یک طرف خود دارد. او بافت پوست آن‌ها را بررسی می‌کرد و هر فرورفتگی و نشانی را ردیابی می‌کرد. او با دقت بازی نور و سایه روی سطح خمیده و زاویۀ دقیق ساقه یا برگ را مشاهده می‌کرد. جایی که ما احتمالاً فقط یک سیب معمولی دیگر می‌دیدیم، سزان شیئی به‌طرز استثنایی گیرا و با هویت فردی غنی کشف کرد.

بخشی از آنچه سزان هنگام نقاشی سیب به دست آورد، به‌طور غیرمستقیم در مورد قرار گذاشتن نیز صدق می‌کند، زیرا در هر دو مورد، موضوع مورد بحث بخشندگی نگاهی است که می‌توانیم نسبت به جهان داشته باشیم. صفاتی که در فرد دیگری پیدا می‌کنیم به میزان قابل توجهی به نوع کنجکاوی و تخیلی که قادر به برانگیختن آن هستیم، بستگی دارد.

در یک وضعیت ذهنی خاص، ممکن است هر کسی را که ملاقات می‌کنیم، خسته‌کننده، تکراری، دارای نقص و سزاوار نادیده گرفته شدن در جستجوی مداوم برای درخشش آشکار بدانیم. اما در یک چارچوب ذهنی متفاوت، یعنی در حالت حساسیت بالا، بسیاری از افراد به اصطلاح معمولی می‌توانند به عنوان مخزنی از ارزش و جذابیت فراوان و به‌طور کامل سزاوار عشق، آشکار شوند.

آنچه در نهایت یک فرد را «خاص» می‌کند، صرفاً «آنچه آن‌ها هستند»، به مفهوم درک شدۀ ثابت و عینی‌اش نیست؛ بلکه پیچیدگی احساسی است که از خلال آن می‌دانیم چگونه به آن‌ها نگاه کنیم.

بنابراین، مدت زمانی که به قرار گذاشتن ادامه می‌دهیم، صرفاً به این موضوع بستگی ندارد که چقدر باید صبر کنیم تا با یک فرد استثنایی بدون ابهام روبرو شویم؛ بلکه این نیز مطرح است که چقدر توانایی کشف کردن ارزش و شایستگی عشق را در افرادی که به‌طور منظم در مسیر ما قرار می‌گیرند، داشته باشیم.

قسمت دوم: زیادی کم قرار گذاشتن

یکی از مهم‌ترین اصول برای انتخاب عاقلانۀ شریک عاطفی، احساس نکردن هیچ عجله‌ای برای تصمیم‌گیری است. رضایت از مجرد بودن، پیش‌شرطی برای داشتن رابطۀ زوجی رضایت‌بخش است. نمی‌توانیم در حالی که مجرد ماندن برایمان غیرقابل تحمل است، انتخاب درستی داشته باشیم. برای داشتن هر شانسی برای ایجاد یک رابطۀ خوب، باید کاملاً با احتمال تنهایی کنار آمده باشیم. در غیر این صورت، بیشتر از اینکه شریکی را که ما را از مجرد ماندن نجات داده است، دوست خواهیم داشت که دیگر مجرد نباشیم.

متأسفانه، جامعه بعد از سن خاصی، مجرد بودن را به‌طور خطرناکی ناخوشایند جلوه می‌دهد. زندگی اجتماعی شروع به کم‌رنگ شدن می‌کند. افراد در روابط دو نفره، بیش از حد از استقلال افراد مجرد احساس خطر می‌کنند و تمایل کمتری به دعوت آن‌ها برای معاشرت دارند - برای اینکه مبادا چیزی را که ممکن است از دست داده باشند، به آن‌ها یادآوری شود. علی‌رغم تمام ابزار و وسایل ارتباطی موجود، به دست آوردن دوستی و روابط جنسی به طرز قابل توجهی دشوار است. جای تعجبی ندارد که وقتی فردی کمی شایسته، اما نه کاملاً ایده‌آل، سر راهمان قرار می‌گیرد، به او چنگ می‌زنیم که در نهایت هزینۀ گزافی برایمان به همراه خواهد داشت.

وقتی تنها راه برقراری رابطه جنسی، ازدواج بود، مردم متوجه شدند که این باعث می‌شود افراد به دلایل نادرست ازدواج کنند: برای به دست آوردن چیزی که به طور مصنوعی در کل جامعه محدود شده بود. آزادی جنسی قرار بود به افراد این امکان را بدهد که با ذهنی روشن‌تر، کسی را که واقعاً می‌خواهند با او باشند، انتخاب کنند. اما این فرایند تنها نیمه‌تمام باقی مانده است. تنها زمانی که مطمئن شویم بودن در  حالت مجردی، می‌تواند به طور بالقوه به همان اندازه بودن در یک رابطه، امن، گرم و رضایت‌بخش باشد، می‌توانیم مطمئن شویم که افراد به دلایل درستی انتخاب می‌کنند که با کسی وارد رابطه شوند.

زمان آن فرا رسیده است که «هم‌نشینی» را از بندهای زوجیت رها کنیم و آن را به همان اندازه گسترده و در دسترس قرار دهیم که آزادی‌خواهان جنسی می‌خواستند رابطه جنسی در دسترس باشد.

در همین حال، باید تلاش کنیم تا با ایده تنها بودن برای مدت طولانی، تا حد امکان با خود کنار بیاییم. تنها در این صورت است که می‌توانیم تصمیم بگیریم بر اساس شایستگی‌های واقعی و فردی خود فرد، با او وارد رابطه شویم.

سختیِ قرار گذاشتن، بهایی است که در نهایت برای اجتناب از طلاق، به طور پنهانی می‌پردازیم.