اول از همه: سرزنش کردن خودتان هیچ کمکی نمی‌کند.

می‌گویند: «درباره چیزی بنویس که می‌دانی»، اما من به‌عنوان یک درمانگر، ترجیح می‌دهم بگویم: «درمان کن آنچه را که می‌شناسی.»

من هر روز با افسردگی سر و کار دارم—هم به‌عنوان یک انسان معمولی که در این دنیا زندگی می‌کند و هم به‌عنوان درمانگری که با مراجعانش در این زمینه کار می‌کند. من ذاتاً فردی آرام هستم، اما چند چیز وجود دارد که واقعاً می‌تواند مرا عصبانی کند، و ساده‌سازی افسردگی یکی از آن‌هاست.

بله، از بیرون نگاه کردن به افسردگی همیشه منطقی به نظر نمی‌رسد. ممکن است واکنش فرد افسرده نسبت به یک مشکل جزئی یا حتی "هیچ چیز خاصی" بیش از حد اغراق‌آمیز به نظر برسد. حتی خود من، وقتی حالم خوب است، گاهی درک نمی‌کنم چطور ممکن بود آن‌قدر بابت برخی مسائل احساس افسردگی کنم.

رسالت زندگی من این است که کمک کنم دیگران در رنج‌شان احساس تنهایی نکنند. بنابراین، اگر بتوانم به شما کمک کنم دیدگاه‌تان نسبت به افسردگی یکی از عزیزانتان را تغییر دهید یا خودتان احساس درک‌شدگی بیشتری داشته باشید، در اینجا شش باور نادرست رایج درباره افسردگی و چیزهایی که ای کاش مردم به‌جای آن می‌دانستند را آورده‌ام:

۱. «دلیلی» برای افسردگی وجود ندارد

بیایید لطفاً دیگر این حرف را تکرار نکنیم. بارها شنیده‌ام که دیگران این جمله را درباره افسردگی افراد به زبان آورده‌اند، و خودم هم در مورد افسردگی خودم گفته‌ام.

قبل از هر چیز، سرزنش کردن خود یا سرزنش شدن توسط دیگران هیچ کمکی به درمان افسردگی نمی‌کند.

اگر از بیرون به من نگاه کنید، شاید بگویید «هیچ دلیلی برای افسردگی ندارم» (می‌توانید تصور کنید که این عبارت را با علامت نقل‌قول بزرگ بیان می‌کنم). من از بسیاری جهات فردی بسیار خوش‌اقبال و دارای امتیازات هستم و زندگی‌ام را تا حد زیادی دوست دارم—اما پیشینه‌ی تروما و زمینه‌ی ژنتیکی من باعث می‌شود که گاهی مغزم توانایی لازم برای مقابله با یک عامل استرس‌زا را نداشته باشد، همان‌طور که سیستم ایمنی‌ بدن ممکن است در برابر ویروس جدیدی شکست بخورد.

۲. می‌توانی «خودت را از این حالت بیرون بکشی»

برخلاف آنچه اینفلوئنسرهای اینستاگرام یا تیک‌تاک می‌خواهند القا کنند، درمان افسردگی با «یک راهکار سریع» امکان‌پذیر نیست. شاید برای بعضی‌ها جواب دهد، اما برای اکثر افراد، اوضاع پیچیده‌تر از این حرف‌هاست—و این تقصیر شما نیست.

افسردگی، مانند بیشتر اختلالات روانی دیگر، روی یک طیف قرار دارد. این طیف می‌تواند از چند علامت خفیف (مانند خلق پایین، خستگی، کاهش اشتها) که هنوز برای تشخیص کافی نیست، تا اختلال افسردگی اساسی شدید که عملکرد فرد را مختل کرده و حتی ممکن است نیاز به بستری داشته باشد، متغیر باشد.

به کسی که دچار افسردگی شدید و افکار خودکشی است، گفتن اینکه "مثبت فکر کن" مثل این است که روی زخم گلوله، چسب زخم بگذاری.

ممکن است نیت‌تان خیر باشد، اما وقتی به کسی می‌گویید «فقط یک کار ساده من را از افسردگی نجات داد»، در بهترین حالت باعث می‌شوید احساس نادیده‌گرفته شدن کند و در بدترین حالت، حس شرم و طردشدگی‌اش بیشتر شود.

مگر آنکه دقیقاً در بدن و ذهن من، و با تجربه‌های من زندگی کرده باشید، احتمال اینکه آنچه برای شما جواب داده برای من هم جواب دهد، بسیار پایین است—و بالعکس.

۳. افسردگی «ظاهر مشخصی» ندارد

در ذهن خیلی‌ها، افسردگی یعنی نوجوانی گوشه‌گیر که در اتاقش لباس مشکی پوشیده نشسته؛ اما افسردگی همان‌قدر می‌تواند شبیه نویسنده‌ی پرانرژی این مقاله باشد که اغلب چند رنگ شاد را هم‌زمان به تن دارد. افسردگی ممکن است شبیه کسی باشد که در آینه می‌بینید—یا حتی کسی که در خانه‌ی شما زندگی می‌کند.

در یک نظرسنجی در سال ۲۰۲۳، تقریباً یک نفر از هر سه نفر گفته‌اند که در طول عمر خود، تشخیص افسردگی گرفته‌اند. بنابراین احتمال زیادی وجود دارد که یکی از افراد نزدیک به شما با افسردگی دست‌وپنجه نرم کرده باشد.

در حالی که برخی افراد با خلق‌وخوی متمایل به مالیخولیا (ملانکولی) ممکن است بیشتر در معرض افسردگی باشند، کسانی که ظاهراً اجتماعی و برون‌گرا هستند نیز می‌توانند دچار افسردگی باشند. این نوع افسردگی را می‌توان با نام‌هایی مثل «افسردگی خندان»، «افسردگی با عملکرد بالا» یا «افسردگی نقاب‌دار» توصیف کرد. اغلب این افراد همان‌هایی هستند که «کمترین انتظار» را از آن‌ها داریم که افسرده باشند.

وقتی حدود ده سال پیش برای اولین‌بار در وبلاگم نوشتم که با افسردگی مواجه بوده‌ام، در حال کار تمام‌وقت بودم، برای دو ماراتن تمرین می‌کردم، داوطلبانه فعالیت می‌کردم و سعی داشتم زندگی اجتماعی فعالی داشته باشم. دائم در حال خندیدن و شوخی کردن بودم. تقویمم تقریباً هیچ‌شب خالی نداشت.

آن زمان اگر از من می‌پرسیدید، می‌گفتم: «من آدم برون‌گرایی هستم!»
اما واقعیت این بود که افکارم آن‌قدر تاریک بودند که نمی‌توانستم با آن‌ها تنها بمانم—و کمال‌گرایی‌ام آن‌قدر ریشه‌دار بود که نمی‌توانستم حتی نزد خودم، چه برسد به دیگران، اعتراف کنم که افسرده‌ام.

۴. تنها درمان‌های موجود، داروهای ضدافسردگی SSRI و گفت‌وگو درمانی هستند

اگر بخواهیم واقع‌بین باشیم، این روزها «زمان نسبتاً خوبی برای افسرده بودن» است! برای مدت بسیار طولانی، پیشرفت‌های خجالت‌آوری در زمینه درمان افسردگی وجود داشت. بسیاری از داروهای ضدافسردگی مدرن هنوز هم بر پایه نظریه‌هایی از دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ ساخته شده‌اند.

تا همین اواخر، دو گزینه اصلی و در دسترس برای درمان افسردگی، داروهای مهارکننده بازجذب سروتونین (SSRIs) و روان‌درمانی (گفت‌وگو درمانی) بودند. این داروها ممکن است عوارض جانبی داشته باشند، و درمان‌های گفت‌وگو محور هم ممکن است بسیار پرهزینه باشند. (البته هر دو می‌توانند در درمان مؤثر واقع شوند.)

اما امروزه، گزینه‌هایی مثل درمان با کتامین و تحریک مغناطیسی مغز (TMS) نیز در دسترس هستند. همچنین، بیش از ۲۰۰۰ کارآزمایی بالینی در حال انجام یا در مرحله ثبت‌شده هستند که هنوز شروع نشده‌اند.

اخیراً، سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) دستورالعمل‌هایی برای کارآزمایی‌های بالینی داروهای روان‌گردان منتشر کرده است—که گام مهمی در جهت تصویب قانونی این داروها در آینده‌ی نزدیک تلقی می‌شود.

۵. افسردگی فقط روی مغز تأثیر می‌گذارد

بارها شنیده‌ام کسی با اطمینان می‌گوید:
«من افسرده نیستم!»

این افراد لزوماً احساس غم، ناامیدی یا افکار خودکشی ندارند.
آن‌ها «فقط» مشکل خواب دارند، اشتهایشان تغییر کرده و «به‌طور تصادفی» وزن کم کرده‌اند. یا شاید مدام از دردهای جسمی و خستگی بی‌دلیل شکایت دارند.

خبر مهم: مغز ما هم بخشی از بدن ماست! درواقع، مغز کنترل کل بدن را بر عهده دارد.

سلامت روان و سلامت جسم با هم در ارتباط تنگاتنگ هستند. در حالی که برخی از علائم «کلاسیک» افسردگی (مثل اختلال در خواب یا اشتها) در معیارهای تشخیصی رسمی دیده می‌شوند، اما نشانه‌هایی مثل مشکلات گوارشی، سردردهای مزمن یا دردهای بدون علت واضح نیز می‌توانند نشانه‌ای از رنج روانی باشند.

۶. اینکه فکر می‌کنی تنهایی

وقتی افسردگی چنگال‌هایش را در ذهن و جانت فرو می‌برد، احساس می‌کنی در نبردی بی‌نتیجه هستی—آن‌هم به‌عنوان یک ارتش تک‌نفره. اما حقیقت این است که اغلب خودِ افسردگی باعث می‌شود چنین احساسی داشته باشی.

افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی، بیشتر از آن‌که دیگران را سرزنش کنند، خود را مقصر می‌دانند و برای گریز از حس شرم، به انزوا و فاصله گرفتن از دیگران پناه می‌برند.

اما واقعیت این است که در دنیایی که نرخ افسردگی از همیشه بالاتر است، به‌احتمال زیاد کسی را در اطرافت می‌شناسی که با افسردگی دست‌و‌پنجه نرم کرده—حتی اگر فکر کنی هیچ‌کس از آشنایانت چنین تجربه‌ای نداشته.

فراموش نکن:
آنچه از زندگی دیگران می‌بینی، فقط گلچینی از لحظات خوب‌شان است—نه تصویر کامل واقعیت. رسانه‌های اجتماعی، لبخندها، موفقیت‌ها و پست‌های رنگارنگ اغلب بخش‌هایی از یک «هایلایت‌شو» هستند، نه داستان واقعی پشت پرده.