یکی از دلایل شایع اینکه چرا ما بیمار روانی و ناراضی می‌شویم این است که در زندگی ما چیزهای زیادی وجود دارد که نمی‌توانیم با صداقت و شجاعت آن را بررسی و درک کنیم. مشکلی در رابطه ما وجود دارد، اما نمی‌توانیم دقیقاً چه چیزی را مشخص کنیم و به دنبال طعنه‌زدن و تلخی می‌رویم. ما گرفتار اضطراب هستیم، اما نمی‌توانیم درد را به هیچ عامل خاصی ردیابی کنیم. ما تحریک‌پذیر هستیم اما نمی دانیم چه چیزی ما را در اعماق وجودمان خشمگین کرده است. ما شکی نداریم که کاری باید انجام دهیم تا شغل خود را بهبود بخشیم و از استعدادهایمان بهتر استفاده کنیم، اما هرگز موفق نمی‌شویم که به درک روشنی از اولویت‌هایمان برسیم یا مسیر معقول‌تری را ترسیم کنیم.

در عوض ما در فضای مه‌آلود خود نادانی، پر از پیشگویی‌های مبهم، پشیمانی‌های شکل‌نیافته و هشدارهای تشخیص داده نشده زندگی می‌کنیم. بین ضمیر خودآگاه و خود واقعی ما مه وجود دارد. حقایق حیاتی مانند درختان کاج در مهی سنگین ساکن هستند، مانند بوم نقاشی هاسگاوا توهاکو، که در تلاش برای رها شدن از مه پوشاننده‌ای که در زیرش همه چیز پنهان می‌شود، . تمایز چیزها را از میان می‌برد و به این شکل آزاردهنده می‌شود.

هاسگاوا توهاکو، درختان کاج (تصویر سمت چپ)، قرن شانزدهم

ما تا حد زیادی نمی توانیم خودمان را به درستی بررسی کنیم، زیرا با انجام این کار آسیب زیادی تهدیدمان می‌کند. ما عمیقاً سرمایه‌گذاری کرده‌ایم که در کوتاه مدت به اطرافمان نگاه کنم. ما طوری ساخته شده‌ایم که هرگاه به واقعیت‌های مهم نزدیک می‌شویم، امواج اضطراب و ناراحتی به سراغمان می‌آیند. ما ذاتاً در مورد اینکه واقعاً در داخل وجودمان چه می‌گذرد، سختگیر هستیم. دانش وضعیت راحت موجود را تهدید می‌کند؛ شاید - پس از تأمل - متوجه شویم که واقعاً راهی جز ترک شریک عاطف فعلی خود نداریم. ممکن است مجبور شویم با این گزاره که شغل فعلی‌مان چقدر رضایت‌بخش است، مقابله کنیم. ممکن است بفهمیم از کسی که قرار است دوستش داشته باشیم عصبانی هستیم.

برای اطمینان از اینکه هرگز با خود روبرو نخواهیم شد، به اعتیاد مبتلا می‌شویم. ما عادت داریم که اعتیادها را عمدتاً بر اساس مواد مخدر یا الکل دسته بندی کنیم. اما این خیلی از ما را به سادگی از خود دور می‌کند. اعتیاد به وابستگی به مواد شیمیایی محدود نمی‌شود. اعتیاد به سادگی هر چیزی است که تضمین می‌کند که ما هرگز مجبور نخواهیم شد با خودمان کنار بیاییم، و وعده می‌دهد که درک‌های درونی ناراحت‌کننده یا وحشتناک را دفع کند. با این تصور، انواع دیگری از اعتیاد به چشم می خورد: ممکن است به انجام ورزش، مرور کردن امتیازات لیگ‌های فوتبال، نگرانی در مورد بیمه یا رفتن به سر کار معتاد شویم. اعتیاد را نمی‌توان با آنچه ما را وادار به انجام چیزی می‌کند تشخیص داد، بلکه باید گفت اعتیاد آن چیزی است که ما را از احساس کردن باز می‌دارد.

بر اسن اساس، رسانه‌ها خود را در قالب وسوسه‌انگیزترین اعتیادهای معاصر نشان می‌دهند. همه جا حاضر هستند، ذهن ما را کاملاً درک می‌کنند، فقط می‌دانند چگونه ما را فریب دهند و گول بزنند و مهم‌تر از همه اینکه معتبر به نظر می‌رسند. خیلی منطقی به نظر می‌رسد که بگوییم ما اخبار را دنبال کرده‌ایم. ما را نمی‌توان صرفاً به دلیل علاقه عمیق به تحولات دریای چین جنوبی یا پارلمان اروپا از نظر روحی غیرعادی شناسایی کرد.

اما گردش مداوم اخبار ابزار ایده آلی برای از بین بردن قدرت ما برای دنبال کردن اطلاعات درون ذهنمان است. ما کنجکاوی خود را در مورد غریبه‌ها به کار می‌گیریم تا هرگونه خطر رمزگشایی خود را خفه کنیم. این طور نیست که خبر ذاتاً ارزشمند باشد. کسی باید درباره سکوی نفتی در حال انفجار، مخالفت در دولت، ماجرای مالیبو و کاهش ارزش پول بداند – اما در حال حاضر این نباید ما باشیم. ما اولویت‌هایی داریم که رسانه‌های جهانی تعیین کرده‌اند. سرفصل‌هایی که باید به آنها توجه کنیم که به تربیت عاطفی و بلوغ ما مربوط می‌شود. شاید عجیب به نظر برسد اما واقعاً داستان‌های بسیار مهم‌تری نسبت به مهم‌ترین داستان‌های جهان وجود دارد.