زندگی ما تحت تأثیر رسانه‌ها همواره با ترس‌هایی از خارج همراه بوده است که ما را از ترس‌های درونی خود منحرف می‌کند. ما نگران رعد و برق، تورم، حشرات پرنده، اسفناج آلوده و بشقاب‌ پرنده‌ها هستیم؛ زیرا در نهایت، راحت‌تر است عوض ترس‌های درونی به این‌ها بپردازیم.

ما دلایل موجهی برای نگرانی زیادی داریم، اما نه در مورد رئیس جمهور یا قانونگذاری، شهاب‌سنگ یا بیگانگان در حال ورود به زمین. ما باید نگران این باشیم که وقت کمی برای حل مشکلات روابط خود داریم، هنوز نتوانسته‌ایم نحوه عشق ورزیدن به یک انسان دیگر را تعیین کنیم، به درستی نمی‌دانیم که چه چیزی ما را ارضا می‌کند و زندگی اصیل و شجاعانه‌ای که قادر به انجام آن هستیم را نمی‌سازیم.

این وحشت واقعی است؛ این همان چیزی است که ما باید آن را هر ساعت و حتی هر دقیقه‌ روی تلفن‌های خود ببینیم. نباید برای ما مهم باشد که دیشب طوفانی در ساحل دور افتاده اتفاق افتاده است. آن ماهیگیران فقیر باید از خودشان مراقبت کنند و نگرانی احساسی ما برای خانواده‌هایشان حتی یک لحظه آرام نمی‌شود. این کار ما نیست که به این موضوع اهمیت دهیم که یک دختر بچه در کشور همسایه گم شده است، یک بازیگر فیلم ممکن است اکنون با مربی شخصی خود قرار ملاقات داشته باشد و محصول هندوانه سال آینده ممکن است توسط نوعی کرم جدید نابود شده باشد.

مسئولیت ما کاملاً در جای دیگری است، در پرداختن به نبوغ خودمان که مورد بی‌توجهی قرار گرفته است، روابط ما که دائماً در حال انسداد هستند و غم و اندوه دوران کودکی ما که مورد بررسی قرار نگرفته است. ما باید بسیار بترسیم و  فقط به ندرت در مورد آنچه که به طور فعالانه از جهان خارج به ما گفته می‌شود نگران باشیم.