سنکا، فیلسوف برجسته‌ی رواقی، در نامه‌ای به دوست صمیمی‌اش لوسیلیوس، نکته‌ی مهمی را گوشزد می‌کند: «ای لوسیلیوس، وقایع آینده بیش از آنکه ما را درهم بشکنند، ما را می‌ترسانند. رنج ما غالباً ناشی از تصورات ذهنی است نه واقعیت عینی.» ذهن‌های نگران دائماً درگیر آینده‌اند و توجهی به شرایط حال ندارند. فکر و ذکرشان شب و روز، احتمالات و پیشامدهای آینده است؛ برای رویارویی با سناریوهای منفی که ممکن است هرگز رخ ندهند، نقشه می‌کشند، برنامه‌ریزی می‌کنند و محاسبات ذهنی انجام می‌دهند. با وجود این تلاش بیهوده برای کنترل آینده، آن‌ها همچنان در چارچوب زمان حال گرفتارند. زیرا آینده، مفهومی صرفاً ذهنی است و در دنیای خارج، واقعیت ندارد.

ما نه می‌توانیم در آینده زندگی کنیم و نه قادر به پیش‌بینی قطعی آن هستیم. البته می‌توان برای احتمالات برنامه‌ریزی کرد، اما واقعیت اغلب با الگوهای غیرمنتظره رقم می‌خورد. با این حال، بسیاری از ما همچنان درگیر ناشناخته‌ها هستیم و به جای تمرکز بر حال، به طور مداوم درباره‌ی نحوه‌ی رویارویی با اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی خیال‌پردازی می‌کنیم. سنکا این پدیده را نه تنها در دوست خود لوسیلیوس، بلکه در افراد پیرامونش نیز مشاهده کرد. او با رویکرد خردمندانه‌ی رواقی، به مبارزه با این نگرش مخرب که ذهن را معطوف به آینده‌ی وهم‌آلود می‌کند، برخاست. او با استدلال بر بیهودگی نگرانی درباره‌ی آینده، به ما توصیه می‌کند که بجای آن بر زمان حال تمرکز کنیم.

ترس‌های بی‌بنیاد

اینکه بگوییم آینده وجود ندارد، به معنای انکار گذر زمان نیست. همچنین این به معنای انکار این واقعیت نیست که لحظه‌ی حال به زودی به گذشته تبدیل می‌شود و ما دائماً در معرض سیل تازگی و تازگی قرار داریم، درست همانند نوک قله‌ی کوهی که با کولاک دائمی مواجه است. این کولاک را نمی‌توان کنترل کرد، از همه طرف و با سرعت‌های مختلف می‌وزد و برف‌هایی با اشکال و اندازه‌های گوناگون به ارمغان می‌آورد. کوه قادر به پیش‌بینی آنچه در راه است نیست؛ تنها می‌تواند ایستادگی کند، و شاهد آمد و رفت برف‌ها باشد، همانطور که ما شاهد آمد و رفت لحظات (از آنچه آینده می‌نامیم به گذشته) هستیم.

بنابراین، می‌دانیم که چیزی در راه است، اما فارغ از اینکه چه برداشتی از آن داشته باشیم و چقدر برایش آماده شویم، همیشه در تاریکی تیراندازی می‌کنیم. به همین دلیل است که آینده‌ای که در ذهن خود تصور می‌کنیم، در نهایت هیچ مبنای واقعی ندارد؛ زیرا آینده چیزی جز ایده‌ها نیست، که از حدس‌های وحشیانه تا پیش‌بینی‌های مبتنی بر نتایج گذشته متغیر است. با این حال، بسیاری از مردم بیش از حد درگیر این ایده‌ها می‌شوند و در نتیجه، به جای رنج بردن از حقیقت، از ترس‌های بی‌بنیادی رنج می‌کشند که صرفاً بر اساس حدس و گمان بنا شده‌اند. همانطور که سنکا بیان کرد:

زیرا حقیقت مرزهای مشخص خود را دارد، اما آنچه از ابهام سرچشمه می‌گیرد، به حدس و گمان و افسارگسیِ بی‌مسئولیت ذهنی ترسیده تسلیم می‌شود.

Seneca, Letters from a Stoic, 13.9

او [سنکا] اشاره می‌کند که برخی چیزها پیش از ظهور بر ما تأثیر می‌گذارند و برخی دیگر، حتی اگر هرگز رخ ندهند، ما را تحت تأثیر قرار می‌دهند. به عقیده‌ی سنکا، علت این امر آن است که ما عادت داریم «رنج را بزرگ‌نمایی کنیم، تصور کنیم یا پیش‌بینی نماییم». نامه‌ی سنکا در ادامه به توصیف ماهیت ذهن می‌پردازد و به لوسیلیوس می‌گوید که گاه ذهن، زمانی که هیچ شرّی وجود ندارد، تصاویری جعلی از بدی خلق می‌کند. همان‌طور که او بیان می‌کند:

«یک کلمه‌ی مبهم را به بدترین معنا تحریف می‌کند؛ یا تصور می‌کند یک دشمنی شخصی جدی‌تر از آن چیزی است که هست، نه با در نظر گرفتن میزان خشم دشمن، بلکه با تصور اینکه او در صورت خشمگین شدن تا چه حد ممکن است پیش برود.»

Seneca, Letters from a Stoic, 13.12

این عادت انسانیِ نگرانی کردن، صرفاً ناخوشایند نیست. شواهد علمی فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد نگرانی می‌تواند به معنای واقعی کلمه، افراد را بیمار کند. این بدان معناست که با وجود اینکه آینده‌ای وجود ندارد، ما به خاطر آن خودمان را بیمار می‌کنیم. خوشبختانه، نوشته‌های سنکا پادزهرهایی را در اختیار ما قرار می‌دهد.

آیا رنج‌هایتان واقعی یا خیالی هستند؟

حال، سنکا چه پادزهرهایی برای مبارزه با این عادت انسانیِ نگرانی پیشنهاد می‌کند؟ راه‌حل او به تقویت ذهن با باورها و حقایق خاص در مورد واقعیت، و همچنین تغییر رویکرد ما در برابر خوشبختی و بدبختی خلاصه می‌شود.

اولین پادزهر: بازآفرینی روایت مصیبت

در درجه اول، او به دوستش لوسیلیوس یادآوری می‌کند که با وجود سختی‌های فراوانی که بر او چیره شده‌اند، او همیشه استوار مانده است. بنابراین، به نظر می‌رسد که به نوعی همیشه توانسته است برآید. با نگاه به گذشته‌ی خود، ممکن است نتیجه بگیریم آنچه از پیش فاجعه‌ای به نظر می‌رسد، معمولاً با واقعیت مطابقت ندارد؛ اغلب اوقات، رنج ما بسیار کمتر از آن چیزی است که پیش‌بینی می‌کردیم. نکته‌ی طنز اینجاست که بخش اعظم رنج ما پیش از وقوع رویداد واقعی اتفاق می‌افتد.

برای مثال، ما درباره‌ی شرکت در یک امتحان، هفته‌های پیش از آن هر روز نگرانیم: «آیا حافظه‌ام یاری نمی‌کند؟ آیا خرابش می‌کنم؟» اما اضطرابی که در حین امتحان تجربه می‌کنیم، در مقایسه با آنچه در هفته‌های پیش از آن تحمل کرده‌ایم، ناچیز است. ریشه‌ی این ترس در باورهای ما درباره‌ی عواقب رد شدن در امتحان نهفته است. ممکن است فکر کنیم: «اگر مردود شوم، زندگی‌ام تمام است.» یا: «اگر از این امتحان قبول نشوم، پس حرفشان درست است: من واقعاً یک شکست‌خورده هستم.»

اما این باورها صرفاً به این دلیل که عواقب پیش‌بینی‌شده‌ی آن‌ها هنوز اتفاق نیفتاده و قابل پیش‌بینی نیستند، حقیقت ندارند. حتی اگر برخی باورهای فاجعه‌بار درباره‌ی آینده محتمل به نظر برسند، تا زمانی که در حال حاضر محقق نشده‌اند، جای نگرانی وجود ندارد. همان‌طور که سنکا بیان می‌کند:

ممکن است اعتراض کنید و بپرسید: «چگونه بفهمم رنج‌هایم واقعی هستند یا تصوری؟» در این موارد، قانون این است: ما یا از بابت آنچه رخ داده عذاب می‌کشیم، یا از بابت آنچه در آینده رخ خواهد داد و یا از هر دو. اما در مورد آنچه در حال حاضر روی داده، قضاوت آسان است. فرض کنید از آزادی و سلامت برخوردارید و از هیچ آسیب بیرونی رنج نمی‌برید. در مورد آنچه ممکن است در آینده برای شما پیش بیاید، بعداً خواهیم دید. امروز [مهم این است که] هیچ مشکلی [با وضعیت فعلی] وجود ندارد.

Seneca, Letters from a Stoic, 13.7

در دام نفوذ دیگران نیفتید

در همین نامه، سنکا دوست خود لوسیلیوس را تشویق می‌کند تا در مورد شرایط شخصی‌اش نسبت به تأثیرات بیرونی محتاط باشد. به عقیده‌ی سنکا، بهتر است به خودمان اعتماد کنیم و مستقلانه با احساساتمان مشورت کنیم، زیرا ما از هرکسی بهتر از امور خود آگاهیم. ما به‌راحتی تحت تأثیر عقاید و دیدگاه‌های دیگران قرار می‌گیریم.

افراد زیادی با دیدگاه‌های محدود و حتی توهم‌آلود نسبت به واقعیت وجود دارند که ادعای پیش‌بینی آینده را دارند و با خوشحالی بذرهای ترس را در ذهن ما می‌کارند و باعث تشویش ما نسبت به شرایط فعلی‌مان می‌شوند. سنکا دوست خود را ترغیب می‌کند تا با توسل به عقل، بررسی کند که آیا نمی‌تواند (به قول خودش) «چیزی را که شر نیست به شر تبدیل کند.» بنابراین، پادزهر این است که با دقت بین تخیل و واقعیت تمایز قائل شویم: به محض اینکه متوجه شویم ترس‌های ما بر اساس تفکر غیرمنطقی، یا توهمات، یا اغراق‌آمیز هستند، نگرانی‌های ما بی‌اساس جلوه می‌کنند.

حتی بدشانسی هم دمدمی مزاج است

یکی دیگر از پادزهرهایی که سنکا پیشنهاد می‌کند، تغییر نگرش نسبت به رویدادهای آینده است. سنکا در نامه‌ی خود به لوسیلیوس با نوعی گشودگی ذهن او را تشویق می‌کند تا در مورد ماهیت آنچه سرنوشت برایش رقم می‌زند، زود قضاوت نکند. در اینجا، مراد از «سرنوشت» الهه‌ی باستان، فورتونا، ایزدبانوی بخت، اقبال و سرنوشت است.

با توجه به ناآگاهی انسان نه تنها از آنچه رخ خواهد داد و نحوه‌ی پیشرفت این رویدادها، بلکه درباره‌ی ماهیت آن‌ها و تاثیر دقیق‌شان بر زندگی‌مان، بهتر است در قضاوت سرنوشت محتاط باشیم. در برخی موارد، «بدشانسی» مورد انتظار ما واقعاً محقق می‌شود. با این حال، رویدادها گاهی چنان چرخشی اساسی و غیرمنتظره پیدا می‌کنند که علی‌رغم همه احتمالات، ما از مخمصه نجات پیدا می‌کنیم.

این موضوع را می‌توان در داستان بودایی مردی دید که توسط یک ببر تعقیب می‌شود، به درون یک چاه قدیمی می‌پرد و در انتهای آن با یک مار روبرو می‌شود. او به سختی به ریشه‌ای چنگ می‌زند که از دیوار بیرون زده و موش‌ها در حال جویدن آن هستند. به نظر می‌رسد سرنوشتش رقم خورده است، اما ناگهان، بخت به او راه‌حلی می‌دهد.

بنابراین، سختی و مشقت هر لحظه ممکن است بر ما فرود آید، اما در عین حال، در شرایط وحشتناک هم ممکن است با خوش‌شانسی مواجه شویم. سنکا می‌گوید: «حتی بدشانسی هم دمدمی مزاج است.» بنابراین، پادزهر او این است که نسبت به آینده ذهنی باز داشته باشیم، با علم به اینکه تا پیش از وقوع یک رویداد و آشکار شدن پیامدهایش، نمی‌توانیم درباره‌ی ماهیت آن قضاوت کنیم. به نقل از او:

بیایید با دقت به این موضوع نگاه کنیم. به احتمال زیاد مشکلاتی برای ما پیش خواهد آمد، اما این یک واقعیت فعلی نیست. چه بسا اتفاقات غیرمنتظره ای رخ داده است! چه بسا انتظارات هرگز محقق نشده اند! و حتی اگر مقدر شده باشد، چه فایده ای دارد که به استقبال رنج خود بروید؟ به زودی که برسد، به اندازه کافی رنج خواهید کشید؛ پس در همین حال به دنبال چیزهای بهتر باشید.

Lucius Annaeus Seneca, Moral Letters to Lucilius, 13.10

این بدان معنا نیست که باید انکار کنیم اتفاقات بدی ممکن است رخ دهد. سنکا دوست خود را تشویق نمی‌کند که نسبت به سرنوشت‌های وحشتناک احتمالی، بی‌خبر باشد. او طرفدار مشاهده دقیق است. از یک طرف، انکار مشکلات غیرعاقلانه است. از طرف دیگر، نباید با کوچکترین نشانه سختی دچار وحشت شویم. بنابراین، کلید یافتن مسیر میانه بین بی‌خبری و وسواس است که در آن با دقت به وضعیت فعلی می‌نگریم، در حالی که همه گزینه‌ها را باز نگه می‌داریم.

علاوه بر این، اگر ذهن بازی در مورد ماهیت رویدادها داشته باشیم، با علم به اینکه همه چیز آنطور که به نظر می‌رسد نیست و سرنوشت مانند توفان زمستانی دمدمی است، متوجه خواهیم شد که قضاوت‌های ما درباره رویدادهای آینده و حتی حال حاضر اغلب گمراه کننده است و ترس‌های ما در مورد آنها بی اساس است. و حتی اگر قطعی است که بدبختی در راه ماست؛ اگر هنوز نرسیده است، پس چرا از قبل وقت خود را صرف رنج کشیدن در تخیلاتمان کنیم؟