سوءتفاهم رایجی در مورد اعتیاد وجود دارد. اغلب تصور می‌کنیم که اعتیاد نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی شدید فرد به یک چیز خاص است. با این حال، اعتیاد هرگز از اشتیاق و علاقه نشأت نمی‌گیرد، بلکه رفتاری است که کارکرد اصلی آن فرار از رنج درونی است.

ما زمانی در دام اعتیاد گرفتار می‌شویم که با احساسات غیرقابل تحملی در درون خود مواجه باشیم. این احساسات می‌توانند شامل خشم نسبت به همسر، ناامیدی از والدین یا یأس ناشی از مسیر زندگی باشند. در واقع، تجربه‌ی آسیب‌زا و دشواری در درون ما نهفته است و ما فاقد منابع و مهارت‌های لازم، صبر کافی و شاید حتی عشق به خود برای رویارویی سازنده با این درد هستیم. پرداختن به این رنج درونی بیش از حد آزاردهنده به نظر می‌رسد و در نتیجه، به جای آن به چیز دیگری پناه می‌بریم؛ به هر چیزی که بتواند به طور موثرتری حواس ما را پرت کند و ما را از فکر کردن به آن دور نگه دارد. برای مثال، فردی ممکن است ساعت‌ها در کامپیوتر به تماشای تصاویر مشغول شود، نه به این دلیل که از دیدن تصاویر لذت می‌برد، بلکه به این خاطر که از اتفاقات رخ داده در روابط عاطفی، در محل کار یا در دوران کودکی خود عمیقا آزرده شده است.

بنابراین، رویکرد مؤثر در درمان اعتیاد هرگز بر سرزنش کردن فرد مبتلا به اعتیاد در مورد مضرات و پیامدهای منفی رفتار اعتیادآور او متمرکز نمی‌شود. فرد درگیر با اعتیاد در حال حاضر بار سنگینی از شرم و احساس گناه را به دوش می‌کشد و سرزنش او تنها بر این بار می‌افزاید. آنچه فرد درگیر با اعتیاد به آن نیاز دارد، دریافت عشق، حمایت و تشویق برای رویارویی با «زخم‌های» درونی خود است. در این مسیر، به او فرصت داده می‌شود تا برای مدتی خود را در سوگ ببیند و به تدریج، با حمایت متخصصان، بتواند دلایل عمیق ناراحتی شدید خود را به یاد بیاورد و آن‌ها را به شکلی سازنده پردازش کند.