تحقیقات نشان می‌دهد که تجاربۀ تروما an experience of trauma [تروما، یک تجربه] اجتناب‌ناپذیر نیست، اما متأسفانه بخش قابل توجهی از تجاربۀ انسانی را تشکیل می‌دهد. رویدادهای آسیب‌زا طیف گسترده‌ای را شامل می‌شوند و می‌توانند تأثیرات عمیق و بلندمدتی بر سلامت روان افراد داشته باشند.

درک علل زمینه‌ساز تروما برای متخصصان حوزۀ سلامت روان و افراد درگیر با این مسئله ضروری است. عوامل متعددی می‌توانند زمینه‌ساز تجاربۀ تروما شوند که در این متن به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

  • آزار و اذیت و خشونت: تجاربۀ خشونت‌های فیزیکی، عاطفی، جنسی و غفلت در دوران کودکی یا بزرگسالی می‌تواند منجر به تروما شود.
  • رویدادهای ناگوار و تکان‌دهنده: حوادث فاجعه‌آمیز مانند بلایای طبیعی، تصادفات شدید، جنگ و یا حضور در صحنه‌ی جرم می‌توانند منجر به تروما شوند.
  • بیماری‌های تهدیدکننده‌ی زندگی: ابتلا به بیماری‌های جدی و تهدیدکننده‌ی زندگی و یا مواجهه با مرگ عزیزان نیز می‌تواند زمینه‌ساز تروما شود.
  • استرس مزمن: قرار گرفتن در معرض استرس طولانی‌مدت ناشی از مشکلات مالی، شغلی و یا روابط عاطفی نیز می‌تواند منجر به تروما شود.

مهم است توجه داشته باشیم که تجربۀ تروما برای افراد مختلف متفاوت است. شدت و ماهیت رویداد، سن فرد در زمان وقوع رویداد و همچنین منابع حمایتی در دسترس فرد همگی می‌توانند بر تأثیر رویداد بر سلامت روان فرد تأثیر بگذارند.

درک علل زمینه‌ساز تروما به متخصصان کمک می‌کند تا مداخلات درمانی مناسب را برای افراد درگیر با این مسئله طراحی و اجرا نمایند.

رنج پنهان: درک ماهیت تروما

در حالی که سختی‌ها و ناملایمات بخش جدایی‌ناپذیر از تجربه‌ی انسانی هستند، ماهیت رنج در نحوه‌ی پیدایش و اثرگذاری بر روان افراد تفاوت‌های قابل‌توجهی دارد. بخش عمده‌ای از این رنج‌ها را می‌توان در دسته‌ی «رنج‌های آشکار» قرار داد. منظور از این اصطلاح، رنج‌هایی است که علت و اثر آن‌ها به وضوح قابل درک و شناسایی است. انگیزه‌ها و ریشه‌های این نوع رنج‌ها مشخص هستند و پیامدهای آن‌ها نیز آشکار است. در نتیجه، افراد در مواجهه با این نوع رنج‌ها فرصت دارند تا در مورد مشکلات خود تأمل کنند، احساسات آزاردهنده و غم و اندوه خود را با افراد مورد اعتماد و مهم‌تر از آن، با خود در میان بگذارند. آن‌ها می‌توانند از سرنوشت و تقدیر گلایه کنند، فریاد بزنند، روی میز بکوبند یا تا پاسی از شب گریه کنند. در این نوع رنج‌ها، فرد می‌تواند با عاملان رنج خود روبرو شود و برای جبران خسارات و احقاق حقوق خود تلاش کند. در نهایت، از طریق فرآیندی به نام کاتارسیس، غافلگیری، وحشت و پریشانی اولیه فرصتی برای فروکش کردن و از بین رفتن پیدا می‌کنند. ممکن است خطوطی از غم بر پیشانی حک شود، خاطرات خاص همچنان لرزه بر اندام فرد بیاندازند و حسرت تا حدی پایدار بماند، اما در نهایت فرد از اوج درد و رنج عبور می‌کند، درد از وجودش گذر می‌کند و او مجروح اما در آن سوی غم و اندوه قرار می‌گیرد.

با این حال، نوع دیگری از رنج نیز وجود دارد که انسان‌ها در معرض آن قرار می‌گیرند و به مراتب زیان‌بارتر، ناشناخته‌تر و مقابله با آن دشوارتر است. این نوع رنج را به بهترین وجه می‌توان با کلمه‌ی «تروما» توصیف کرد. تروما وضعیتی پیچیده است که از سه عنصر به هم مرتبط تشکیل شده است:

  1. درد ناشناخته: تراوما به نوعی از رنج اشاره دارد که ماهیت و هویت واقعی آن تا حد زیادی ناخودآگاه باقی می‌ماند.
  2. بیان غیرمستقیم: تروما از طریق کانال‌های غیرمستقیم خود را نشان می‌دهد و اغلب با علائمی به ظاهر تصادفی و نامرتبط بروز می‌کند.
  3. تأثیر مزمن: در صورت عدم مداخله مناسب، تروما می‌تواند تأثیری مداوم و بلندمدت بر سلامت روان فرد داشته باشد.

تروما به معنای جراحتی است که به طور کامل درک نشده یا حتی به طور کامل احساس نشده است و به همین دلیل اثرات آن ماندگار و مداوم خواهد بود. این نوع رنج را نمی‌توان به گذشته relegated کرد زیرا به طور کافی به آن اذعان نشده است. سوگواری برای آن غیرممکن است زیرا به وضوح دیده نشده است. فرد فقط حس مبهمی از عدم تعادل را درک می‌کند و در مورد چگونگی وقایع، علت آنها و مهمتر از همه، نحوه پاسخگویی و التیام غم و اندوه خود، وضوح کافی ندارد. تروما فرد را در چرخه‌ای تکراری از عذاب مبهم یا مرموز گرفتار می‌کند که زمان هیچ قدرتی برای التیام آن ندارد. این نوع رنج یکی از بی‌رحمانه‌ترین انواع آسیب‌ها است.

ریشه‌های تروما در کودکی: آسیب‌پذیری و فقدان کنترل

هرچند که همه‌ی تروماها در دوران کودکی رخ نمی‌دهند، اما بخش قابل توجهی از آن‌ها در این دوره حساس شکل می‌گیرند. کودکان به دلایل زیر به طور ویژه‌ای در برابر عوامل زمینه‌ساز تجاربۀ تکان‌دهنده آسیب‌پذیر هستند:

  • محدودیت در درک جهان: کودکان توانایی درک کامل و پیچیدگی‌های دنیای پیرامون را ندارند.
  • ضعف در تشخیص انگیزه‌ها: آن‌ها نمی‌توانند به درستی انگیزه‌ها و دلایل رفتار دیگران را درک کنند.
  • محدودیت در خودآگاهی و شناخت محیط: کودکان درک محدودی نسبت به احساسات و نیازهای خود و همچنین ویژگی‌های اطرافیان دارند.
  • فقدان کنترل بر زندگی و محیط: کودکان توانایی کنترل اندکی بر زندگی و محیط اطراف خود دارند و نمی‌توانند به طور مؤثر مشکلات را تفسیر و حل کنند.

کودکان به طور کامل وابسته به مراقبان بزرگسال خود هستند که نقش تعیین‌کننده‌ای در دور کردن آن‌ها از تجاربۀ تکان‌دهنده و یا – متأسفانه چه به طور عمدی و چه غیرعمدی – ایجاد این تجاربۀ تلخ در آن‌ها دارند.

کلمه‌ی «تروما» اغلب ما را به یاد رویدادهای بزرگ و فاجعه‌آمیز می‌اندازد، اما می‌توان ویژگی‌های اساسی تروما را به همان شکل در لحظات به‌ظاهر کوچک نیز مشاهده کرد. تصور کنید کودکی نوپا را که در اتاقی تنها گذاشته‌اند، در حالی که والدین در اتاق مجاور به کارهای خانه مشغول هستند. این کودک کنجکاو برای رسیدن به یک عروسک پولیشی جدید که به تازگی هدیه گرفته است، از روی صندلی بالا می‌رود و با تکیه دادن به قفسه‌ی کتاب‌ها سعی می‌کند آن را بردارد. اما با فشار وزن کودک، صندلی لغزیده و واژگون می‌شود و او با شدت روی زمین چوبی پرتاب می‌شود. این حادثه فریاد وحشتناک و دردناکی را از کودک برمی‌خیزد. کودک نمی‌داند چه اتفاقی افتاده یا چرا. او فقط صدای بلند، بهم ریختگی اسباب و احساس سوزش شدیدی در چانه‌اش را درک می‌کند که ناشی از ضربه است. او برای مدتی طولانی که به نظر می‌رسد زمان به کندی می‌گذرد، روی زمین دراز می‌کشد و گریه می‌کند به گونه‌ای که صدای او از کوچه قابل شنیدن است.

خوشبختانه، صدای آرامش‌بخش و مسئولانه‌ی والدین از اتاق رختخواب مجاور به گوش می‌رسد: «چه بلایی به سر قند عسلم آمده؟»

کودک در آغوش گرم و مهربان والدین که سرشار از عطر آرامش و محبت است، پناه می‌گیرد.

با لحنی دلگرم‌کننده، والدین توضیح می‌دهند: «نترس عزیزم، اتفاق خاصی نیفتاده. فقط کمی زمین خوردی. کف زمین خیلی لیز است و صندلی هم طراحی مناسبی ندارد.»

با صبر و حوصله، والدین به دنبال درک احساسات کودک هستند و می‌گویند: «می‌فهمم که خیلی ترسیدی،» در حالی که پیشانی او را نوازش می‌کنند و با کلمات آرامش‌بخش به او کمک می‌کنند تا ماجرای پیش آمده را درک کند.

پس از مرتب کردن اثاثیه، والدین کودک پریشان را در آغوش گرفته و به روی مبل می‌برند.

احتمالاً آسیب جسمی جدی‌ای وجود نخواهد داشت و بیشتر اشک‌های کودک ناشی از ناباوری و آزردگی روانی است. او نمی‌تواند درک کند که چطور در یک چشم به هم زدن، همه چیز از خوب به بد تغییر کرده است.

فضایی امن و زمانی کافی برای ابراز تعجب و ناراحتی کودک فراهم می‌شود. والدین با همدلی کامل می‌گویند: «بله، بله، خیلی وحشتناک بود، نه؟ می‌فهمم چه حسی داری.»

مداخلات والدینی و التیام تروما در کودکان

واکنش والدین به تجربۀ زمین خوردن کودک، نمونه‌ای از مداخلاتی است که می‌تواند در التیام تروما و پیشگیری از عوارض بلندمدت آن مؤثر باشد. با قرار دادن رویداد در چارچوبی کلی‌تر، والدین به کودک اطمینان می‌دهند که این یک حادثه‌ی نسبتاً شایع است و با احتیاط بیشتر قابل پیشگیری بوده است.

علاوه بر این، والدین با تاکید بر عدم نقش‌آفرینی کودک در بروز حادثه، به رفع هرگونه ترس ابتدایی ناشی از احساس گناه احتمالی کمک می‌کنند. این رویکرد به طور ضمنی مفهوم «بی‌گناهی در برابر درد» را به کودک القا می‌کند و جهان را علی‌رغم ناملایمات احتمالی، مکانی اساساً قابل پیش‌بینی و خیرخواه ترسیم می‌نماید.

با چنین توضیحاتی، والدین از تفسیرهای فاجعه‌آمیز و خود‌سرزنش‌گرانه در ذهن کودک پیشگیری کرده و زمینه‌ی آرامش و امنیت روانی را برای او فراهم می‌سازند.

علاوه بر درک رویداد، ابراز آزادانه‌ی احساسات نیز نقشی اساسی در التیام تروما ایفا می‌کند. والدین با تایید و مشروعیت بخشیدن به گریه‌ی کودک، فضایی ایمن برای برون‌ریزی هیجانات منفی فراهم می‌سازند. این همبستگی عاطفی به کودک کمک می‌کند تا با تجربه‌ی خود کنار بیاید و آن را به عنوان بخشی از فرآیند پردازش هیجانی بپذیرد.

در نهایت، والدین باید به کودک زمان کافی برای پردازش کامل رویداد را اختصاص دهند. تکرار و مرور این حادثه به کودک اجازه می‌دهد تا غم و اندوه ناشی از آن را به تدریج التیام بخشد و آمادگی لازم برای عبور از این تجربه را پیدا کند. با گذشت زمان و تکرار این فرآیند، لحظه‌ی تکان‌دهنده‌ی زمین خوردن در حافظه‌ی کودک جایگاهی مناسب یافته و تأثیر مخرب آن بر سلامت روان کودک به حداقل می‌رسد.

آسیب‌پذیری در برابر تروما و اهمیت مداخله به موقع

بررسی عوامل مؤثر در التیام تروما، به وضوح آسیب‌پذیری انسان را در برابر این تجاربِ رنج‌آور آشکار می‌کند. در شرایطی که فاقد فاکتورهای ضروری برای التیام تروما باشیم، پیامدهای مخربی به بار خواهد آمد. فقدان توضیح در مورد رویداد، عدم اجازه‌ی ابراز احساسات و فقدان زبانی برای درک و تفسیر ابهام و آشفتگی، زمینه‌ی لازم برای ریشه‌دواندن تروما را فراهم می‌کند. در چنین شرایطی، فرد در دریای از حیرت، اضطراب، خشم و اندوه غرق می‌شود، بدون آنکه بتواند این احساسات متلاطم را به شکلی منسجم و قابل بیان سامان دهد. این فقدان انسجام، بستر مناسبی را برای تشدید اثرات مخرب تروما فراهم می‌کند.

تجربیات تروماتیک در دوران کودکی، پدیده‌ای شایع و دردناک است. نوسانات خلقی والدین بین محبت و خشم، انبوهی از انتقادات تحقیرآمیز و بی‌عدالتی در قبال یکی از فرزندان، بیماری روانی، طلاق یا مرگ در خانواده، که با سکوت یا انکار همراه باشند، همگی می‌توانند زخم‌های عمیقی بر روان کودک بر جای بگذارند. در موارد شدیدتر، سوء استفاده جسمی، غفلت و لمس‌های نامناسب، آسیب‌های ویرانگری به بار می‌آورند. دامنه‌ی پتانسیل رنج و پریشانی ناشی از تروما، به طرز وحشتناکی گسترده است.

خطرات مرتبط با تروما به دوران کودکی محدود نمی‌شود. در روابط بزرگسالی نیز، افراد می‌توانند در معرض تجربیات تروماتیک قرار گیرند. دوستان یا همکارانی که در زیر لایه‌ای از صمیمیت، حسادت یا انتقام‌جویی پنهان می‌کنند، روابط عاشقانه‌ای که با تمایلات پنهان برای آسیب رساندن شکل می‌گیرند، و حتی در جوامع به ظاهر صلح‌آمیز، طرد شدن، خشونت جمعی و تعصبات کور، همگی می‌توانند سایه‌ی تروما را بر زندگی افراد بگسترند.

در ادامه، به بررسی خطرات تروما و تلاش برای یافتن راه‌هایی برای رهایی از چنگال آن، با صبر، فروتنی و دقت خواهیم پرداخت. رنج در سکوت و تحمل علائم مبهم و رنج‌آور بدون دریافت توضیحات یا پاسخ‌های مناسب، امری غیرقابل قبول است. وظیفه‌ی ماست که با به رسمیت شناختن چالش‌های گذشته، مکانیزم‌هایی را برای التیام عاطفی و در نهایت فراموشی سالم ایجاد کنیم.