گسستگی روانی، پدیده‌ای در سلامت روان که با بی‌حسی یا جدایی عاطفی مشخص می‌شود، چالشی منحصر به فرد در تشخیص و درمان ایجاد می‌کند. برخلاف علائم آشکارتر مانند اضطراب یا افسردگی، گسستگی در غیاب آرام و پنهان تعامل عاطفی خود را نشان می‌دهد. این حالت، انقطاع از احساسات، افکار و خاطرات فردی است.

افراد مبتلا به گسستگی روانی با آنچه انجام نمی‌دهند، نمی‌گویند یا احساس نمی‌کنند، خود را متمایز می‌کنند. آنها در برابر شادی‌ها و ناملایمات زندگی، واکنش عاطفی ضعیفی از خود نشان می‌دهند. در مراسم خداحافظی با عزیزی، ممکن است عملی و بی‌احساس به نظر برسند، در حالی که دیگران آشکارا گریه می‌کنند. در بحران کاری، رفتاری خوددارانه از خود نشان می‌دهند که به راحتی می‌توان آن را با آرامش اشتباه گرفت. این بازداری عاطفی به لحظات شادی نیز تعمیم می‌یابد. آنها ممکن است در هنگام تولد فرزند لبخندی ضعیف بزنند یا در هنگام دریافت اخبار مثبت بی‌تفاوت بمانند.

این رفتار می‌تواند به عنوان خونسردی یا انعطاف‌پذیری تعبیر شود. با این حال، در اعماق وجود، گسستگی روانی می‌تواند نوعی خاموشی عاطفی باشد که توسط تروما ایجاد می‌شود. در اوایل زندگی، فرد مبتلا به گسستگی احتمالاً احساسات طاقت‌فرسا و غیرقابل کنترلی را تجربه کرده است که به همین دلیل، عمل ثبت و پردازش احساسات به یک کار دلهره‌آور تبدیل شده است. برای آنها، پیمایش در زندگی بدون واکنش عاطفی قابل‌توجه، آسان‌تر از به خطر انداختن آسیب‌پذیری تعامل عاطفی آشکار می‌شود.

درک این نکته مهم است که این احساسات گمشده به سادگی ناپدید نمی‌شوند. عشق، وابستگی، غم، خشم، امید و حسادت همچنان در اعماق روان فرد مبتلا به گسستگی وجود دارند. با این حال، آنها به زیرزمین ناخودآگاه تنزل یافته‌اند و ابراز شادی و دردشان توسط لایه‌های ناخودآگاهی خفه می‌شود. این احساسات ابراز نشده می‌توانند خود را در علائم جسمی مانند درد مزمن، خستگی یا مشکلات گوارشی نشان دهند.

حالت گسستگی روانی می‌تواند برای سال‌ها یا حتی دهه‌ها ادامه یابد تا زمانی که یک بحران مهم زندگی، سدهای دفاعی فرد را بشکند. این بحران می‌تواند کاتالیزوری مثبت برای تغییر باشد. در حالت ایده‌آل، می‌تواند منجر به یک نقطه عطف شود که در آن فرد در نهایت احساسی از همه آنچه که تا به حال زندگی کرده اما هرگز به طور واقعی احساس نکرده است را تجربه می‌کند. یک بحران شدید نیازی به یک فاجعه ندارد؛ می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که فرد مبتلا به گسستگی روانی در نهایت قدرت درونی خود را برای رویارویی با فقدان‌ها و غم و اندوه خود توسعه داده است و جسارت می‌کند که اصالت و التیام عاطفی را بر احساس کاذب امنیت اولویت دهد.

مسیر بهبودی از گسستگی روانی اغلب شامل درمان است که به افراد کمک می‌کند تا ریشه جدایی عاطفی خود را درک کنند و مکانیسم‌های مقابله‌ای سالمی برای پردازش احساسات دشوار ایجاد کنند. با یادگیری نحوه بازگشت به احساسات خود، افراد مبتلا به گسستگی روانی می‌توانند شادی‌ها و غم‌های زندگی را در تمام غنای خود تجربه کنند و روابط سالم‌تر و حس سلامتی بیشتری را پرورش دهند.