برای التیام علائم ناشی از تروما، گاه لازم است به چیزی ایمان بیاوریم که در نگاه اول شبیه به جهش کورکورانه به نظر برسد. برخلاف تمام غرایز ذاتی‌مان، از ما خواسته می‌شود که باور کنیم علائم‌مان شاید فقط همین باشند: نه واکنش‌های دقیق و به جایی به دنیای کنونی، بلکه پژواک‌های معیوب، خودآزار و ناعادلانه‌ی موقعیت‌های دشواری که هنوز به‌طور کامل درک یا پردازش نکرده‌ایم.

در فرایند بهبود از آسیب‌های روانی، از ما خواسته می‌شود اقدامی انجام دهیم که در نگاه اول ممکن است شبیه به یک جهش کورکورانه به نظر برسد. برخلاف غرایز ذاتی ما، باید بپذیریم که شاید علائمی مانند بدشکلی‌پنداری، بدبینی، نفرت از خود یا بی‌خوابی مزمن، ویژگی‌های ذاتی و غیرقابل تغییر نباشند، بلکه واکنش‌هایی نامعقول و تحریف‌شده به دردهای گذشته‌ای باشند که تاکنون موفق به درک و پردازش کامل آن‌ها نشده‌ایم.

با این حال، ذهن انسان به سادگی از دفاعیات یا سازوکارهای مقابله‌ای خود دست نمی‌کشد. ذهن می‌تواند موجودی عادت‌پذیر باشد و در دام عادات ناسالم گرفتار شود. فردی که برای یک دهه از پورنوگرافی یا شهرت برای تسکین خود استفاده کرده باشد، احتمالا با اشتیاق رویکردهای جدیدتر مبتنی بر خود-مهربانی را نخواهد پذیرفت. چنین فردی به شدت به ارتباطی که بین خودآزاری و احساس امنیت برقرار کرده است، پایبند خواهد ماند.

با این وجود، باید با قاطعیت پیشنهاد دهیم که شاید این باور عمیق به زشت‌روی بی‌اندازه‌ی خودمان، با وجود تمام احساساتمان، دلیلی بر صحت آن نباشد. شاید هم آن وحشت از اینکه به عنوان یک فریبکار رسوا شویم، علی‌رغم قاطعیت باورمان، نشانه‌ی ناتوانی و بی‌کفایتی ما در گذشته نباشد. یک ترس لزوماً در زمان حال واقعیت ندارد و همانطور که به تدریج می‌توانیم باور کنیم، ممکن است صرفاً پژواکی پیچیده از گذشته باشد.

شاید نیاز به تغییر جهت توجهمان داشته باشیم؛ به جای تمرکز بر موضوع وسواس گونه‌ی علائم، باید به خودِ علائم توجه کنیم.

شاید دیگر نیازی به بی‌اعتمادی مداوم به همه، وسوسه‌ی جراحی پلاستیک یا پیش‌بینی دائمی رسوایی نباشد. شاید بتوانیم برای لحظه‌ای کاری را انجام دهیم که کاملاً مخالف میل علائم است؛ یعنی از خود بپرسیم که چه رویدادی در گذشته می‌تواند به توضیح وجود این علائم کمک کند.