به دلایل موجه، اغلب تصور می‌کنیم سرنخ‌های اصلی برای درک هویت ما در مغز نهفته است. ما بر این باوریم که کلمات و خاطرات بیشترین نقش را در توضیح ماهیت وجودی و تجارب گذشته‌‌ی ما، برای خود و دیگران، ایفا می‌کنند.

با این حال، این رویکرد، حجم وسیعی از شواهد موجود در بدن ما را درباره‌ی نوع شخصیتی‌مان و چگونگی شکل‌گیری زندگی‌مان نادیده می‌گیرد. همان‌طور که ضرب‌المثلی مشهور می‌گوید: «بدن، حساب نگه می‌دارد.» اما آن حساب چیست و چگونه می‌توانیم آن را رمزگشایی کنیم؟

به طور کلی، بدن ما انباری برای درد است. هر چه مسیر زندگی ما دشوارتر بوده باشد، به احتمال زیاد نگرش منفی‌تری نسبت به بدن خود خواهیم داشت و مشکلات بیشتری را از ناحیه‌ی آن تجربه خواهیم کرد.

دو مشکل به طور خاص در این زمینه حائز اهمیت هستند.

اولین مورد: پایین بودن عزت نفس بدنی

اگر مراقبان اولیه، از فرم ظاهری ما لذت نمی‌بردند، به احتمال زیاد، هرگز قادر نخواهیم بود از ظاهر خود لذت ببریم. تمایل خواهیم داشت نگاه دیگران را خصمانه تفسیر کنیم، با دیدن خود در آینه دچار انزجار شویم و برای همسری که مجبور است از نزدیک با ما ارتباط داشته باشد، تأسف بخوریم. به همین ترتیب، اگر مراقب، شخصیت ما را تحقیر کرده باشد، بخشی از این تحقیر به خودپنداره‌ی جسمانی ما نیز سرایت می‌کند. در تصور ما، افراد بد ذات، لزوماً ظاهر ناخوشایندی هم دارند و تمایل پیدا می‌کنیم خود را با حشرات و جانوران منزجرکننده‌ای مانند سوسک، کرم خاکی یا کلاغ مقایسه کنیم.

دومین حوزه: بدن به مثابه ضبط‌کننده‌ی ترس

حوزه‌ی دیگری که در آن بدن ما مانند دستگاه ضبط عمل می‌کند، مربوط به ترس است. بدن تا چه حد در حالت آماده‌باش و انتظار خطر قرار دارد؟ بدن ما ممکن است به طور مداوم در حالت هشدار باشد، گویی در انتظار ضربه یا حمله‌ای قریب‌الوقوع است. در چنین شرایطی، ممکن است دچار مشکل در خواب (به ویژه در کنار فرد دیگر) شویم و سیستم گوارشی ما نیز قادر به آرامش نباشد – که همگی نشانه‌هایی از گذشته‌ای مملو از رفتارهای ظالمانه یا غیرقابل پیش‌بینی هستند.

ترس و تروما علاوه بر موارد ذکر شده، می‌توانند پیامدهای فیزیکی دیگری نیز بر جای بگذارند. به عنوان مثال، ممکن است تحرک اعضای بدن با انرژی و آزادی برایمان عذاب‌آور باشد. فارغ از تنبلی در زندگی روزمره، انجام فعالیت‌های ورزشی می‌تواند بسیار دشوار باشد - به این سادگی که این فعالیت‌ها نیازمند رها کردن کنترل آگاهانه‌ی ما بر بدن هستند. رقصیدن نیز به همین ترتیب ممکن است برایمان دشوار باشد. نحوه‌ی راه رفتن و حالت قرارگیری شانه‌های ما ممکن است دائماً نشان‌دهنده‌ی فقدان انعطاف‌پذیری و تحرک باشد.

با وجود چنین نشانه‌هایی، معمولاً پیام‌هایی را که بدنمان سعی دارد به ما منتقل کند، نادیده می‌گیریم. ما فرض می‌کنیم بدن‌ها اشیاء بی‌روحی هستند که داستانی برای روایت ندارند و وضعیت آن‌ها را به عنوان «استانداردِ» نرمال تفسیر می‌کنیم. اگر همیشه احساس تنش داشته‌ایم، همیشه خشک و غیرمنعطف بوده‌ایم یا همواره از ظاهر خود متنفر بوده‌ایم، تشخیص هر گونه ناهنجاری دشوار است. ما تمایل داریم تنها به «تفاوت‌ها» توجه کنیم. بدن ما همزمان همه‌ی این رویدادها را ثبت می‌کند و هم به طور ماهرانه‌ای آن‌ها را «فراموش می‌کند».

باید رویکرد فراموشی‌گونه‌ی خود را معکوس کنیم و با هدف بازگرداندن سرنخ‌های آشکار درباره‌ی گذشته، به «مصاحبه» با بدن خود بپردازیم:

سوالاتی برای سنجش در معرض انتقاد و تحقیر قرار گرفتن:

  • تا چه اندازه بدنم را دوست دارم؟
  • تا چه حد انتظار دارم کسی که دوست دارم، از نظر ظاهری مرا بپذیرد؟
  • برای بیرون رفتن از خانه چقدر احساس راحتی می‌کنم؟ بدنم در محیط عمومی چه حسی دارد؟
  • خودم را شبیه چه نوع حیوانی می‌بینم؟

سوالاتی برای سنجش در معرض خطر قرار گرفتن:

  • به طور معمول چقدر خوب می‌خوابم؟
  • وضعیت گوارش من چگونه است؟
  • رها شدن فیزیکی برای من چقدر آسان یا دشوار است؟
  • اندام‌هایم سفت و خشک هستند یا انعطاف‌پذیر؟

تنها پرسیدن این سوالات می‌تواند اثرات فیزیکی جالبی به همراه داشته باشد. بدن احساس می‌کند که شنیده شده است. ممکن است کمی دچار اسپاسم یا لرزش شود، زیرا ما با دلسوزی جدیدی به آن توجه می‌کنیم.

می‌توانیم چشمان خود را ببندیم و به بدن خود بگوییم که هر خطری گذشته است، زمان آن فرا رسیده که از ترس رها شود و ما سرانجام آزاد هستیم تا دشواری‌هایمان را به اشتراک بگذاریم.