ارتباط بین علامت و تروما یک شبکه پیچیده است که از یک سناریوی ساده علت و معلولی فاصله زیادی دارد. ما نمی‌توانیم هر مورد بی‌اشتهایی را به طور مرتب به یک پویایی خاص خانوادگی یا هر مورد پارانوئید را به یک پیوند خاص والدینی مرتبط کنیم. خوشبختانه، دانش عمیق علیت پیش‌نیاز التیام نیست. اصل کلیدی این است که علائم سابقه‌ای دارند و هرچه بیشتر این سابقه را درک کنیم، می‌توانیم عینی‌تر به آنها نزدیک شویم و شروع به تسکین آنها کنیم.

همانطور که به این سفر درک می‌پردازیم، یک اصل راهنما پدیدار می‌شود: علائم به عنوان نقش‌هایی عمل می‌کنند که توسط یک رویداد یا الگوی تروماتیک از گذشته به جا مانده‌اند. با مطالعه نقش، می‌توانیم شکل حادثه اصلی را استنباط کنیم. ترس فلج‌کننده از رسوایی عمومی به طور غیرمستقیم اما قدرتمند، از یک تجربه اولیه تحقیر زمزمه می‌کند. وحشت از لمس فیزیکی نشان‌دهنده یک رویداد فراموش‌شده اما غیرقابل انکار از تعرض فیزیکی است. نفرت از ظاهر خود نشان‌دهنده گذشته‌ای است که غرق در احساسات ناکافی بودن است.

البته، تروما می‌توانست به شکل دیگری خود را نشان دهد. به جای پارانوئید، یک فرد ممکن است دچار هیپوکندری شود. اختلال خودبیمارانگاری (اختلال در تصور بدن) می‌توانست جای خود را به خودآزاری بدهد. عوامل زیادی به عوامل خارجی بستگی دارد - چشم‌انداز رسانه، حلقه‌های اجتماعی و حتی اضطراب‌های فرهنگی غالب. در حالی که این جزئیات بر بیان تأثیر می‌گذارند، اما نباید ما را از کاوش خود باز دارند. ما علائمی داریم که داریم و وظیفه ما اکنون این است که آنها را به منبعشان ردیابی کنیم و ایمانی عمیق به وقایع و افرادی که آنها را ایجاد کرده‌اند، پرورش دهیم.

هنگامی که این پایه و اساس گذاشته شد، باید عنصر دیگری را معرفی کنیم - عنصری که ممکن است به نظر شهودی برای بهبودی نرسد، اما در واقع ضروری است. ما این را در بخش بعدی بررسی خواهیم کرد.