درمان بدنی (بادی تراپی) با یک برداشت اساسی و بسیار قانع کننده آغاز می‌شود: مشکلات عاطفی ما نه تنها در ذهن ما آشکار می‌شوند، بلکه منطقاً انتظار می‌رود در بدن ما نیز تجلی پیدا کنند. ناراحتی و روان‌رنجوری‌های ما در نحوه نشستن و نفس کشیدن، نحوه نگه داشتن شانه‌ها، الگوهای خواب، فرآیندهای گوارشی، نگرش به ورزش و روش‌های مراقبت از پوست ما طنین‌انداز خواهند داشت.

بنابراین، نتیجه می‌گیریم که برای مؤثر بودن درمان، نمی‌توان تنها به ذهن پرداخت. انتظار نمی‌رود که فقط از طریق بحث و تحلیل بهبود یابیم؛ ما نیاز داریم به بدن خود کمک کنیم تا احساس کند حرفش شنیده می‌شود، به آن فرصت دهیم تا گریه کند و عزاداری کند، غم‌هایش را رها کند و چیزی را به آن بدهیم که برای مدت طولانی از آن محروم بوده است: فرصتی برای آزاد بودن، در آغوش گرفته شدن، آرام شدن و مورد احترام قرار گرفتن.

درمان بدنی (بادی تراپی): بدن به مثابه خاطره

درمان بدنی (بادی تراپی) با درک اساسی دیگری همراه است: اگر به ما القا می‌کردند که بی‌ارزش و غیرقابل دوست داشتن هستیم، تقریباً به طور قطع از بدن خود منزجر خواهیم شد. میزان دوست داشتن خود رابطه‌ای مستقیم با تصویر ذهنی ما از بدن دارد: غیرممکن است از خود متنفر باشیم و در عین حال ظاهر خود را دوست نداشته باشیم - هرچند، به طرزی عجیب، ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا این دو عنصر را کنار هم قرار دهیم. همچنین غیرممکن است که سال‌ها ترسیده باشیم بدون اینکه ترس در عضلات پشت و شانه‌های ما، در نحوه کندن پوست یا پایین انداختن سرمان هنگام راه رفتن نمود پیدا کند. به طور مشابه، دستگاه گوارش ما حاوی شرح حال زندگی ماست؛ الگوهای خواب ما بازتابی از مسیرهای عاطفی ما هستند.

زمانی که با دقت (با لطافت، تخیل و عشق) به بدن خود نگاه کنیم، متوجه می‌شو باشیم که آن‌ها به مثابه برگه نت‌های دقیقی از شواهد مشکلات گذشته ما هستند.

درمان بدنی در دهه ۱۹۳۰ در اروپا و به دست ویلهلم رایش، پزشک و روانکاو اتریشی، آغاز شد. رایش در مورد بیماران ناخوش خود صحبت می‌کرد که به گفته او «زره بدنی» را در پاسخ به تروما ایجاد کرده بودند - و او سعی می‌کرد با فشار دادن روی قسمت‌های خاصی از بدن که احساس می‌کرد دردشان در آنجا جمع شده است، آن‌ها را از این زره رها سازد. او همچنین آن‌ها را تشویق می‌کرد که خود را در آینه نگاه کنند، جیغ بزنند، لگد بزنند، برقصند، تکان بخورند یا خود را جمع کنند - و به طور کلی نسبت به اینکه چگونه احساس شرمندگی آن‌ها را در مقابل بدن خود قرار داده است، آگاه‌تر شوند.

در دهه ۱۹۶۰ بدن درمانی و رهایی از دردهای پنهان

در دهه ۱۹۶۰، الکساندر लोون (الکساندر لوون)، درمانگر آمریکایی بدن که در ابتدا شاگرد ویلهلم رایش بود، عادت داشت از بیماران خود بپرسد که بدنشان به چه چیزی نیاز دارد. بدن آن‌ها در تلاش برای انتقال چه پیامی است؟ اگر روی آن‌ها تمرکز کنیم و به روشی خلاقانه به آنها «صدا» بدهیم، این بدن‌ها چه چیزی ممکن است بگویند؟ لب گزیده‌ای در تلاش گفتن چه چیزی است؟ پایی که همیشه زیر پای دیگر جمع می‌شود، چه می‌خواهد بگوید؟ پشت خمیده چه پیامی دارد؟

این پیام‌ها ممکن است شامل موارد زیر باشد:

  • از همه چیز خیلی نگرانم.
  • می‌خواهم عصبانی شوم.
  • می‌خواهم از همه پنهان شوم.
  • از درد خسته شده‌ام.

مهم اینکه، این پیام‌ها ممکن است از چیزهایی باشند که ما به طور روزانه به طور کامل از آن‌ها آگاه نیستیم. تکه‌ای پوست سخت که می‌کَنیم، ممکن است به ما چیزی بگوید که ذهن آگاه‌مان دیگر جرأت بیانش را ندارد؛ مشتی گره‌کرده ممکن است از وحشتی صحبت کند که مدت‌ها پیش آن را از درک عقلانی خود دور کرده‌ایم.

بسیاری از بیماران الکساندر لوون از تمایل به رهایی از تنش‌های انباشته شده از طریق تکان دادن اندام‌ها به شیوه‌ای خاص یا اعمال فشار برای مهار ترس صحبت می‌کردند. هر دوی این تمایلات توسط لوون به عنوان تلاش‌هایی برای تجربه‌های اصلاحی مرتبط با محرومیت‌های دوران کودکی خوانده می‌شد.

پس از اینکه درمانگران مدتی را صرف گوش دادن به مراجع می‌کردند، مجموعه‌ای از تمرین‌ها را اجرا می‌کردند که در جهت مخالف درد، سکوت و انزوای آن‌ها عمل می‌کرد. یک جلسه درمانی ممکن بود به ترکیبی از رقص، ماساژ، آیین پاکسازی و اجرای تئاتر تبدیل شود.

Alexander Lowen practising body therapy

بدن‌هایی که صحبت می‌کنند: رهایی از آسیب‌های پنهان

افرادی که با خشم مهارنشدنی والدین بزرگ شده‌اند، به طور معمول یاد گرفته‌اند تا خشم خود و تمایل به تلافی در برابر کسانی که به آن‌ها آسیب زده‌اند را سرکوب کنند. ذهن آن‌ها احتمالا رام شده و به گونه‌ای دقیق برای برآورده کردن خواسته‌های دیگران، حتی اگر غیرمنطقی باشد، برنامه‌ریزی شده است. اما به همان اندازه مهم، بدن آن‌ها نیز یاد گرفته است که بسیار ساکت و تقریباً منجمد باشد، زیرا بخشی از وجودشان ابراز هرگونه احساس سرزندگی یا قدرتی را با خطر تلافی فاجعه‌بار مرتبط می‌دانهد. این افراد ممکن است به شیوه‌ای کاملاً خشک بنشینند و مقاومت ریشه‌داری در برابر دویدن داشته باشند که هیچ ربطی به تنبلی ندارد: موضوع اصلی ترس از نیروی درونی خودشان است.

یک درمانگر بدن برای درمان چنین افرادی ممکن است کیک بوکسینگ یا کاراته، دویدن رقابتی یا شنا را توصیه کند - ورزش‌هایی که این افراد به دلیل رابطه رام‌شده و دو پهلو با قدرت خودشان از آن‌ها اجتناب می‌کردند. همچنین ممکن است آوازخوانی ریتمیک یا طبل زدن را امتحان کنند و بدین ترتیب، تمایلات انباشته شده برای ابراز وجود خود را نیز رها سازند.

افراد آسیب‌دیده تمایل دارند بدن‌هایی داشته باشند که یا بیش از حد هوشیار هستند - به هر نفس و لمس واکنش نشان می‌دهند، در برابر تماس می‌لرزند و مو به تنشان سیخ می‌شود - یا بیش از حد بی‌حس، منزوی، سنگین و بی‌تحرک هستند. درمان به دنبال یافتن نقطه‌‌ای میانه و راحت‌تر بین این دو  قطب است.

در جستجوی آرامش: درمان‌های مبتنی بر بدن برای آسیب‌های دوران کودکی

درمانگران بدن به افرادی کمک می‌کنند که در سال‌های ابتدایی زندگی، نوازش، آغوش و اطمینان کافی را دریافت نکرده‌اند، تجربیاتی که کودکان برای احساس امنیت در بدن خود و دنیای اطراف به آن‌ها نیاز دارند. هدف این درمان‌ها برقراری مجدد ارتباط فرد با بدنی است که به درستی و با لمس و نوازش دلسوزانه، تجربه لمس شدن، در آغوش گرفته شدن، تکان داده شدن ملایم و وارونه شدن برای لحظات شادی را نداشته است.

در یک کلینیک درمان بدن تحت نظر متخصص، فرد ممکن است روی تشک‌های نرم فرود بیاید، در استخر توپ غلت بزند، از تاب استفاده کند و روی تیر تعادل برقرار کند. این فعالیت‌ها ممکن است کودکانه به نظر برسند و در واقع هدفشان همین است؛ فرصتی برای بازگشت به گذشته و اصلاح حس بیگانگی طولانی‌مدت فرد با خود در بزرگسالی.

افرادی که زمانی توسط والدینی با محدودیت‌های عاطفی نادیده گرفته شده‌اند، اغلب به معنای واقعی کلمه از بدن خود فاصله گرفته‌اند. آن‌ها مالک بدن خود هستند اما به درستی در آن «زندگی» نمی‌کنند. ممکن است با لمس شانه‌ها یا نوازش پشتشان احساس ناخوشایندی شدیدی داشته باشند. آن‌ها ممکن است به طور ناخودآگاه بدن خود را «ناخوشایند» بدانند، چرا که زمانی این‌گونه به نظر والدینی می‌آمده که مسئول مراقبت از آن‌ها بوده‌اند. برای چنین افرادی، درمانگر بدن ممکن است ماساژ درمانی تخصصی را تجویز کند تا به بازسازی اعتماد اولیه به پوست و اندام‌ها کمک کند.

بدن‌های ما منابع حیاتی اطلاعات هستند. ما باید به آن‌ها اجازه دهیم «حرف بزنند» و برای این منظور، باید به طور منظم زمانی را به پرسیدن این سوالات از خودمان اختصاص دهیم: بدنم چه می‌خواهد به من بگوید؟ شانه‌هایم می‌خواهند چه چیزی بشنوم؟ معده‌ام در تلاش بیان چه چیزی است؟ ستون فقراتم چه می‌خواهد ابراز کند؟

به دنبال آرامش: گوش سپردن به حکمت بدن

با تأمل بر این پرسش‌های به ظاهر عجیب، باید به تفاوت‌های قابل توجه پاسخ‌ها نسبت به آنچه معمولاً از خود می‌دانستیم توجه کنیم. از طریق مصاحبه با بدن خود، متوجه می‌شویم که از نظر عاطفی بسیار آشفته‌تر (شاید خشمگین، غمگین، هیجان‌زده یا حسود) از آنچه تصور می‌کردیم، هستیم.

اصطلاح «درمان مبتنی بر بدن» این تصور را ایجاد می‌کند که بدن ما برای بهبود یافتن، بیش از هر چیز به یک «متخصص» نیاز دارد. اما شاید آنچه بدن واقعاً به آن نیاز دارد کسی باشد که به حرف‌هایش گوش دهد - و آن شخص می‌توانیم خود ما باشیم. می‌توانیم از خودمان بپرسیم: بدنم برای بهبود و رهایی به چه چیزی نیاز دارد؟ برای اینکه کمتر خشک و محتاط باشد، یا کمتر از خود متنفر باشد و از نگاه دیگران نترسد، به چه چیزی نیاز دارد؟

غیرمعمول بودن تمرین‌هایی که توسط درمانگران بدن طراحی می‌شوند، باید ما را تشویق کند تا قوه تخیل خود را رها سازیم. ممکن است به راه‌حل‌های خودمان برسیم؛ دیگران حتی ممکن است متوجه نشوند که فعالیت‌های «عادی» را با معنای خاصی انجام می‌دهیم. اما می‌توانیم - در کنار کاوش‌های روان‌شناختی - به شیوه‌های جدید شنا کنیم و حرکات خود را با مفهوم خاصی مرتبط با پذیرش خود، همراه کنیم. یا می‌توانیم با خرید لباس‌های جدید و راه رفتن با آن‌ها در انظار عمومی، به احساس اینکه از نظر ظاهری غیرقابل قبول هستیم، غلبه کنیم و خود را برای مبارزه با قضاوت‌های گذشته‌ای که باعث تحقیر و تنفر از خودمان شده‌اند، آماده کنیم.

بدون شک، بسیار بدشانسی است که گذشته‌ای دشوار، علائمی هم جسمی و هم روحی را برای ما به ارمغان بیاورد. اما درمان مبتنی بر بدن به ما مجموعه‌ای از روش‌های اصلاحی را وعده می‌دهد تا سرانجام بتوانیم در خودمان احساس آرامش کنیم.