دلایل زیادی وجود دارد که باور کنیم یکی از مشکلات غالب جهان امروز، خشم بیش از حد است. اما شاید اصرار بر عکس آن، هرچند عجیب به نظر برسد، دقیق‌تر باشد: اینکه صرف نظر از تصویری که گروهی عصبانی و پر سر و صدا در جامعه ایجاد می‌کنند، مشکل بسیار رایج‌تر، هرچند (به طور طبیعی) نامرئی، تمایل متضاد، ناتوانی گسترده در عصبانی شدن، عدم توانایی طرح درست و مؤثر شکایت، فرو خوردن خفه‌کننده‌ی سرخوردگی است – و تلخی، «بیرون‌ریزی» پنهانی و افسردگی خفیفی که از عدم اجازه دادن به هر یک از غم‌هایمان برای یافتن بیان درست ناشی می‌شود. به ازای هر کسی که بیش از حد بلند فریاد می‌زند، حداقل بیست نفر وجود دارند که به ناحق صدای خود را از دست داده‌اند.

در اینجا بحثی در ستایش خشم جنون‌آمیز که به بی‌گناهان آسیب می‌زند و به جایی نمی‌رسد، نداریم. هدف احیای بربریت نیست، بلکه دفاع از توانایی گاه و بی‌گاه برای فریاد زدن – در خلوت – به منظور اصلاح حس منطقیِ اینکه چیزی درست نیست و برای شکل دادن به عذابمان است.

اهمیت ابراز خشم سالم در سلامت روان

در حالی که خشم بیش از حد به عنوان یک مشکل شناخته شده است، شاید موضوعی رایج‌تر، اما اغلب نامرئی، وجود داشته باشد که دقیقاً برعکس است: ناتوانی در ابراز خشم به طور سالم. این امر می‌تواند به صورت دشواری در ابراز سرخوردگی، عدم مهارت در طرح شکایت یا تمایل به سرکوب کامل خشم خود تظاهر کند. نتیجه می‌تواند انباشت تلخی، رفتار منفعل-تهاجمی و افسردگی خفیف باشد.

در حالی که انفجارهای خشم غیرمولد هستند و ممکن است به دیگران آسیب برسانند، این بحث به منظور تأیید خشم بی‌کنترل نیست. در عوض، بر اهمیت اجازه دادن گاه به گاه به خود برای ابراز خشم به طور سازنده - حتی اگر در خلوت - برای تأیید حس بی‌عدالتی و تأیید پاسخ عاطفی ما تأکید دارد.

دلایل مختلفی وجود دارد که چرا افراد ممکن است با ابراز خشم سالم دست و پنجه نرم کنند. یک دلیل، اعتقاد به پیچیدگی موقعیت‌ها و ذهن دیگران است که منجر به تردید در به نظر رسیدن خودپسند یا مغرور می‌شود. افراد ممکن است خود را متقاعد کنند که دیگران نیت خیر دارند و بالا بردن صدایشان بی‌احترامی یا غیرمولد خواهد بود.

این تمایل به سرکوب خشم می‌تواند ریشه در تجربیات دوران کودکی داشته باشد. در حالت ایده‌آل، باید به کودکان اجازه داده شود تا در چارچوب معقول، سرخوردگی خود را ابراز کنند. با این حال، برخی از والدین اولویت "فرزند خوب" داشتن را دارند و نمایش خشم یا منفی‌گرایی را دلسرد می‌کنند. این می‌تواند منجر به الگوی یادگیری سرکوب احساسات شود که می‌تواند به دوران بزرگسالی نیز منتقل شود.

ناتوانی در ابراز خشم می‌تواند پیامدهای قابل توجهی در هر دو زمینه شخصی و حرفه‌ای داشته باشد. در روابط، می‌تواند منجر به سوء استفاده یا دلخوری شود. در محل کار، ادب بیش از حد و عدم قاطعیت می‌تواند فرد را در معرض نادیده گرفته شدن یا کم‌ارزش تلقی شدن قرار دهد.

بنابراین، توسعه ابراز خشم سالم برای سلامت روان بسیار مهم است. این امر می‌تواند شامل تأیید مشروعیت احساسات ما، تمرین تکنیک‌های ارتباط قاطعانه و اجازه دادن به خود برای ابراز خشم به طور سازنده در صورت لزوم باشد.

باید دوباره فریاد زدن را یاد بگیریم

گاهی اوقات، زمانی که صدایمان شنیده نمی‌شود و در بسته است، باید هنر نادیده گرفته شده‌ی فریاد زدن را دوباره بیاموزیم. فریادها احتمالا همین حالا هم در ذهن ما آماده‌اند. به احتمال زیاد همسر، والدین یا همکاره‌ای در اطرافتان وجود دارد که برای مدت زیادی در مقابلشان سکوت کرده‌اید و فریاد زدن ذهنی بر سر آن‌ها، برای ضربان قلب، وضعیت عاطفی و جسمی شما فوایدی غیرقابل تصور دارد. افراد خجالتی و آسیب‌دیده تمایل دارند تصور کنند که خشم ممکن است همه‌ی چیزهای خوب را نابود کند. آن‌ها - چون کودکی‌شان آن‌ها را به این باور سوق داده است - فراموش می‌کنند که خشم همچنین می‌تواند کودی باشد که بعد از دوره‌ای از فحش دادن، فریاد زدن و پرخاشگری بی‌نظیر و در تنهایی، چیزی بسیار کمتر تلخ و بسیار زنده‌تر از آن می‌تواند رشد کند.