یکی از چالش‌برانگیزترین انواع بحث‌ها، آنهایی هستند که به نظر می‌رسد همیشه جدید و منحصر به فرد هستند. یک روز موضوع بحث، حرفی است که به یک دوست زده شده، روز دیگر دعوای خانوادگی و گاه موضوع بحث، لکه‌ای روی مبل یا سیاست‌های دولت در مورد نرخ بهره است.

نکته قابل توجه این است که ما ناخواسته درگیر بحث‌هایی می‌شویم که در واقع مبدلِ بحث‌های دیگری هستند. ممکن است در ظاهر، موضوعاتی که ما را درگیر بحث می‌کنند بسیار متنوع به نظر برسند، اما در واقع همگی بازتابی از یک مسئله‌ی ریشه‌ای و ثابت هستند.

بحث در مورد اینکه سوار قطار شویم یا اتوبوس، چه کسی زباله‌ها را بیرون می‌برد، پتانسیل اقتصادی آفریقا، خراش روی میز چوبی، قابل قبول بودن پنج دقیقه تأخیر در قرار دندانپزشکی، هدیه عروسی مناسب برای دوستمان، یا تفاوت بین دستمال سفره و دستمال کاغذی، همگی ریشه در تلاشی مکرر و ناامیدکننده برای انتقال یک حقیقت اساسی دارند: احساس عدم احترام به هوش من از طرف شما.

ما به بحث ادامه می‌دهیم، چرا که هرگز موفق به شناسایی و حلّ موضوع اصلی که در واقع درگیر آن هستیم، نمی‌شویم. این نوع تحریک‌پذیری، در واقع خشم سرکوب‌شده‌ای است که از فقدان خودشناسی نشأت می‌گیرد.

ردیابی ریشه خشم ما گاه به دلیل ساختار تحقیرآمیزِ عاملِ آن، دشوار می‌شود. پذیرشِ این واقعیت که فردی مورد اعتماد، تمایل جسمی به ما ندارد، مهربان نیست، از ما سوء استفاده مالی می‌کند یا مانع پیشرفت شغلی ما می‌شود، شرم‌آور است.

فشار درونی شدیدی برای نادیده گرفتنِ حقایقی که ما را با واقعیت‌های دشوار و عاطفی ویران‌کننده روبرو می‌کنند، وجود دارد. ترجیح ما این است که خشم خود را در قالب بحث‌های بی‌شماری در مورد مسائل جزئی و به ظاهر کم‌اهمیت نشان دهیم، به جای آنکه در مورد مسیر کلی روابط و زندگی خود چالش کنیم.

علاوه بر این، ممکن است با این باور بزرگ شده باشیم که ابراز نارضایتی‌ها شایسته نیست. اضطراب، آسیب‌پذیری یا قلدرمآبی والدین، فضایی امن برای پاسخگویی به نیازهای اولیه ما فراهم نکرده باشد. در نتیجه، در هنر سرکوبِ گلایه و پذیرش هر آنچه برای بقا و جلب حمایتِ عزیزانمان تحمیل شده، استاد شده‌ایم. اما این مهارت، ما را از حس ناامیدی نجات نمی‌دهد، بلکه مانع از ابراز وجودمان می‌شود.

بنابراین، ما به جای درک و بیان مستقیم ریشه اصلی نارضایتی‌هایمان، به بحث‌های کوچک و بی‌اهمیت پناه می‌بریم. نمی‌خواهیم حقیقت را فریاد بزنیم: «محبت فیزیکی تو کافی نیست. زندگی من سخت‌تر از توست. خانواده‌ات آنطور که فکر می‌کنی خوب نیستند. از طرف دوستانت احساس خطر می‌کنم. رویکردت به پول اشتباه است.»

اما سرکوب این مباحث مهم، به طور طبیعی سمّی بر هر بحث دیگری می‌پاشد. هیچ روزی بدون تنش و درگیری نخواهد بود.

ما باید شجاعت روبرو شدن با ناامیدی‌ها و ترس‌هایمان را داشته باشیم. همیشه بهتر است که بحث را به جریان بیندازیم تا اینکه با هزاران بحث جزئی، یک رابطه را نابود کنیم. زمانی که بتوانیم با خشم واقعی خود روبرو شویم و آن را به زبان بیاوریم، به جر و بحث‌ها پایان خواهیم داد.