بایگانی نوشتهها
چالش عمل متقابل
ظاهراً همه ما عشق میخواهیم، اما وقتی عشق واقعاً دوطرفه میشود، ممکن است بهشدت وحشتناک باشد. ممکن است شروع به فکر کردن بسیار بد دربارهی کسی کنیم که فقط کمی قبل از آن او را دوست داشتیم. بهطور معمول، عاشقِ حالا متقابل خود را به دو چیز متهم میکنیم:
خودویرانگری در عشق
عادی است که انتظار داشته باشیم همیشه بهطور فعال در پی خوشبختی خود باشیم، بهویژه در دو حوزهی بزرگ رضایتمندی بالقوه: روابط و مشاغل. بنابراین، عجیب و کمی نگرانکننده است که ببینیم چند نفر از ما اغلب طوری رفتار میکنیم که انگار عمداً در حال نابود کردن شانسهای خود برای رسیدن به آنچه میخواهیم هستیم.
همسر خوبی بودن
ما یک موقعیت را رد میکنیم به خاطر تصوری کلی که در پسِ ذهن داریم، تصوری که در آن، بر اساسِ گفتههای رایج (مخصوصاً در هنر)، عشق بسیار بهتر از اینها توصیف میشود. ایدهآلهای ما بر واقعیتهای موجود غلبه میکنند. اما شاید آنچه با آن روبرو هستیم، یک رابطه بد نباشد، بلکه فقط یک رابطه عادی باشد.
اهمیت فروپاشی(شکست)
یکی از مشکلات بزرگ ما انسانها این است که بیش از حد در ادامهدادن مهارت داریم. ما در تسلیم شدن به خواستههای دنیای بیرون، برآورده کردن انتظارات و دنبال کردن اولویتهایی که دیگران تعریف میکنند، متخصص هستیم. ما به ظاهر قوی و فعال هستیم و این کارهای شگفتانگیز را گاهی تا دهها سال بدون کوچکترین لرزشی انجام میدهیم.
موارد تشکیلدهندهی حکمت
حکمت یکی از باشکوهترین و عجیبترین کلماتی است که با آن روبرو میشویم، بهقدری بلندمرتبه که به نظر نمیرسد چیزی باشد که بتوانیم آگاهانه برای به دست آوردنش تلاش کنیم.
مهمانی
به جای برگزاری یک جشن صرفاً برای تشکر از مهمانان، میتوانید از این فرصت برای تقویت پایههای یک ازدواج خوب برای خود و مهمانان استفاده کنید.
هدف اصلی مراسم عروسی
روح زمانهی ما کاملاً علیه تشریفات است. اگر یک خط فرضی روی تاریخ بکشیم، شاهد نزولی تدریجی از اواسط قرن هجدهم به بعد و شتابی فراوان در قرن بیستم خواهیم بود که از پروتکل، آداب معاشرت، نجابت و تمامی جنبههای مراسم رسمی به سمت رویکردی رها و غیررسمی گرایش پیدا کرده است.
هدف اصلی ازدواج
بسیاری از ما به سختی میتوانیم معنای ازدواج را درک کنیم. معایب آن آشکار و واضح است. ازدواج یک ساختار حقوقی دولتی است که اساساً به مسائل مالکیت، فرزند و حقوق بازنشستگی مرتبط است. این ساختار هدفش محدود کردن و کنترل احساسات دو نفر نسبت به یکدیگر در طول پنجاه سال یا بیشتر است. این چارچوبی سرد، غیر مفید، گران و بیگانه از عاطفه را بر چیزی که همیشه یک مسئله خصوصی قلبی خواهد بود، تحمیل میکند.